روزى دو گونه است : آن که بجوید و آن که بجویندش ، پس آن که دنیا را جوید مرگ در پى او پوید تا از دنیایش برون راند و آن که آخرت را خواهد دنیا او را جوید تا روزى‏اش را به کمال بدو رساند . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 
ایران ، خمینی ، امام ، خدا ، اخلاق ، اسلام ، درمان ، جوادی ، و ، قران ، سلوک ، عشق ، یهود ، عرفان ، نماز ، املی ، امریکا ، علی ، شهید ، حسین ، سالک ، مراقبه ، گناه ، سیر و سلوک ، انسان ، پیامبر ، قرایتی ، نفس ، امام خمینی ، در ، انقلاب ، محمد ، سیر ، شیطان ، صحیفه ، دل ، را ، چشم ، با ، به ، از ، عقل ، شب ، مرگ ، قلب ، روغن ، زن ، پوست ، دنیا ، کربلا ، که ، ذهن ، خود ، خودارضایی ، الهی ، شهادت ، سکوت ، قاشق ، عسل ، عاشق ، مردم ، عارف ، فرزند ، علم ، سلام ، سروش ، الله ، ارامش ، : ، درد ، جوادی املی ، جوان ، حسن ، حسن زاده ، برای ، شاه ، عکس ، فنا ، نماز شب ، کتاب ، یک ، نهج البلاغه ، نور ، نامه ، مهدی ، لذت ، فیلم ، صورت ، پناهیان ، بهشت ، پا ، ایمان ، ، ، جهان ، جنسی ، تقوی ، حکمت ، خانه ، روح ، دعا ، دوست ، دین ، رفتار ، رمضان ، خاک ، تو ، توحید ، ترس ، حقیقت ، Imam Jomeini ، آب ، اخلاص ، ازدواج ، استاد ، امام زمان ، بچه ، شیعه ، عرق ، عبادت ، فکر ، شهوت ، سحر ، سر ، زینب ، ما ، مادر ، مغز ، مقدس ، مومن ، نفوذ ، ویتامین ، کبد ، کودک ، کوچک ، نهضت ، میرباقری ، موسیقی ، ملت ، مقام ، معرفت ، مسجد ، مسلمان ، مسیحیت ، محبت ، قیامت ، زنجبیل ، زندگی ، سرکه ، شراب ، عیسی ، غذا ، عراق ، ظاهر ، صهیونیزم ، پدر ، این ، استبداد ، ازادی ، اربعین ، احکام ، اسراییل ، آرامش ، . ، _ ، تربیت ، ترک ، توبه ، تنها ، تقوا ، خلوت ، خواب ، خود ارضایی ، رهبر ، ذکر ، رابطه ، دندان ، دولت ، دروغ ، دست ، دشمن ، دوزخ ، ذات ، روحانی ، روز ، دانشگاه ، دانش ، حکومت ، حیوان ، خاطره ، تقویت ، حضرت ، حجاب ، جنگ ، چرا ، جان ، جبهه ، استقلال ، اعتیاد ، ادرار ، ادم ، اردکان ، ایه ، انگلیس ، انس ، انحراف ، امیر ، بد ، بهاییت ، صمدی ، شکر ، شکم ، صبر ، ظهور ، عاشورا ، غفلت ، غم ، عمر ، فلسفه ، فاطمی نیا ، شریعت ، شعر ، شناخت ، سیروسلوک ، سیستان ، سید الشهدا ، سیب ، سگ ، زیارت ، زیتون ، زبان ، زمان ، زمین ، گل ، مجلس ، مبارزه ، لذت با ذلت ، لبخند ، مسلم ، مدافع ، مرد ، معجون ، معده ، مسیح ، من ، مناجات ، مو ، مکارم ، میر باقری ، نعناع ، هدیه ، یا ، وصال ، همسر ، وهابیت ، کنید ، کنترل ، کلیه ، کوفه ، کتیرا ، کار ، یار ، یزد ، یهودیت ، کافر ، کره ، کوه های ، کلید ، کلیسا ، کشور ، کلام ، کن ، کمر ، هوا ، وجود ، وصل ، وطن ، وحشی ، هستی ، نیست ، نواب ، نظام ، نعنا ، نجومی ، نخودکی ، نسیم احکام ، میخک ، مدینی ، محاسبه ، محمود حقیقی ، مستی ، مسابقه ، گونی نخی ، گیاه ، ماست ، مثل ، گندم ، قرائتی ، قلم ، قدس ، قدم ،

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :31
بازدید دیروز :203
کل بازدید :149996
تعداد کل یاداشته ها : 1022
04/4/28
2:40 ص

مرگ در دیدگاه توده مردم‏

مرگ، هول و هراس بیمناک، و امر عظیم فراگیرى است که لذّتهاى انسان را از بین برده، و بر دسته‏ها مى‏تازد و میان آنها جدایى انداخته و پراکنده مى‏کند و مانع از لذّت پایندگى و انس با دوستان و زندگان گشته، و ریسمانهاى آمال و آرزوها را قطع نموده، و مانع بهره‏مند شدن از اهل و اموال مى‏گردد.

این است گوشه‏اى از احوال مرگ نسبت به کسانى که به هول و هراسهاى آن ناآگاهند، ولى کسانى که به خطرهاى آن آشنا و از رازهایش آگاهى دارند، مرگ میان آنها و آمادگى براى معاد جدایى انداخته، و از اصلاح اعمال که در دار فنا در انجام آن کوتاهى مى‏کردند جلوگیرى نموده، و بى‏نیازى و غنایى را که برایشان ممکن بود، مبدّل به بى‏نیازى نموده، و با حالت اسارت شرمندگى و خوارى آنان را از این جهان به جهان دیگر انتقال مى‏دهد، و با پاسخ منفى ردّ و محرومشان مى‏کند، آنگاه که مى‏گویند:

رَبِّ، ارْجِعُونِ، لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فِیما تَرَکْتُ‏.[1]- پروردگارا! مرا [به دنیا] برگردانید، شاید که در آنچه بجا گذاشتم، عمل صالح انجام دهم.

ادب حضور (ترجمه فلاح السائل)، ص: 128

ولى پاسخشان مى‏دهند:

کَلَّا[2]- هرگز.

در حالى که اگر پیش از آن اعمال صالح و شایسته انجام مى‏دادند، به ایشان گفته مى‏شد:

«مرحبا و أهلا.»- خوش آمدید.

و در قبر انداخته مى‏شود، که چاله تنهایى و یگانگى است، و انسان از پاشیده شدن اعضاء [یا: اندرونه‏ها] و بدنش وحشتناک است، و از پرسش دو فرشته منکر و نکیر بیمها دارد، و خطرهاى گناهان کوچک و بزرگ را که در گذشته مرتکب شده را به یاد مى‏آورد، و در اوّلین برخوردها با زلزله‏هاى تهدید و وعده عذاب الهى مواجه مى‏گردد، و درى به سوى عذاب سخت الهى به روى او گشوده مى‏شود.

بنا بر این، چه شبیه است حال مرگ به آنچه که آقاى ایمن از خطر مرگ، یعنى مولایمان حضرت علىّ علیه السّلام توصیف نموده، آنجا که مى‏فرماید:

«هیچ یقینى که شکّى در آن نباشد ندیده‏ام، که همانند مرگ بسان شکّى گردیده باشد که هیچ یقینى در آن نباشد.»

 



[1]  ( 1) مؤمنون( 23): 99 و 100.

[2] ( 1) مؤمنون( 23): 100.


  

روضة الواعظین / ترجمه مهدوى دامغانى ؛ ص794

خداوند متعال در آیه 39 سوره دوم (بقره) فرموده: است «و آنان که کافر شدند و آیات ما را تکذیب کردند، آنان دوزخیان و در آتش جاودانه‏اند.» و در آیه 56 سوره چهارم (نساء) فرموده است: «همانا آنان را که به آیات ما کافر شدند به زودى در آتش درافکنیم و هر چه پوستهاى آنان بسوزد، به جاى آن پوستهاى دیگرى به آنان مى‏دهیم تا عذاب را بچشند.» و در آیه 10 همان سوره فرموده است: «همانا آنان که اموال یتیمان را به ستم مى‏خورند، به حقیقت، در شکم خویش آتش فرو مى‏برند و به زودى در آتش فروزان خواهند افتاد.» و خداوند در آیه 34 سوره نهم (توبه) فرموده است: «و آنان که زر و سیم را

روضة الواعظین / ترجمه مهدوى دامغانى، ص: 795

اندوخته مى‏کنند و آن را در راه خدا هزینه نمى‏کنند، مژده‏شان بده به عذابى دردناک، روزى که آن سیم و زر در آتش دوزخ گداخته گردد و پیشانیها و پهلوها و پشتهاى ایشان را با آن داغ نهند. این است آنچه براى خود اندوخته کردید، پس بچشید آنچه را که اندوخته مى‏کردید.» و خداوند در آیه 71 سوره نوزدهم (مریم) چنین فرموده است: «و هیچ کس از شما نیست مگر آنکه به دوزخ وارد شود و این حکم قطعى پروردگار تو است».

امام صادق (ع) فرموده است: روزى پیامبر (ص) نشسته بودند، ناگاه جبریل در حالى که پریده رنگ و اندوهگین و افسرده بود آمد. پیامبر (ص) فرمودند: چرا تو را چنین اندوهگین و افسرده مى‏بینم؟ گفت: اى محمد! چرا چنین نباشم که امروز کوره‏هاى جهنم را نهادند؟ پیامبر (ص) پرسیدند: کوره‏هاى دوزخ چیست؟ گفت:

خداوند متعال فرمانى صادر فرمود که هزار سال دوزخ را برافروختند تا سرخ شد و سپس فرمان داد هزار سال دیگر هم برافروختند تا از سرخى به سپیدى گرایید. باز فرمان داد هزار سال دیگر برافروختند، آنچنان که سیاهى وحشت‏زا گردید و اگر یک حلقه از زنجیرى که درازى آن هفتاد ذرع است بر دنیا نهاده شود، از گرماى آن همه جهان ذوب خواهد شد و اگر قطره‏یى از گندابهاى دوزخ بر آبهاى زمین فرو افتد، همه اهل دنیا از بوى گندش نابود خواهند شد. گوید، پیامبر (ص) و جبریل (ع) گریستند. خداوند فرشته‏یى پیش آن دو گسیل داشت و فرمود: خدایتان بر شما سلام مى‏رساند و مى‏فرماید شما را از اینکه گناهى انجام دهید که در دوزخ عذابتان کنم، در پرده عصمت و امان قرار دادم.[1] امیر المؤمنین فرموده است: همانا در دوزخ آسیاهایى است که گروهى را با آن آرد مى‏کنند. آیا نمى‏پرسید، کسانى که خوراک آن آسیاها هستند کیستند؟ و چون پرسیدند، فرمود: عالمان تبهکار و قرآن قرآن‏خوانان بدکار و ستمگران ستم پیشه و وزیران خیانتکار و سرپرستان دروغگو (شاید هم عارفان دروغگو) و همانا دوزخ را شهرى است که به آن حصینه (کهن دژ) مى‏گویند. آیا از من نمى‏پرسید، در آن کیست؟ و چون پرسیدند، فرمود: در آن پیمان‏شکنان و از دین برگشتگانند.[2]

 



[1]  ( 1). به نقل از صدوق( رضی الله عنه)، در محجة البیضاء، ج 8، ص 361، آمده است و در پاورقى افزوده‏اند که در تفسیر على بن ابراهیم، ص 437 و در اوسط طبرانى هم آمده است. م.

[2] ( 2). به نقل از خصال، ج 2، ص 142، در بحار الانوار، ج 8، ص 311، آمده است. م.


  

امام کاظم (ع) ضمن خبر مفصلى چنین فرموده است که جهنم را دره‏یى به نام سقر (در بعضى از نسخه‏ها سعیر) است که از هنگامى که خدایش آفریده هیچ بازدمى نداشته است و اگر خداوند اجازه دهد و از آن روزنه‏یى به اندازه لانه مار گشوده شود، هر چه را که بر روى زمین است خواهد سوزاند و دوزخیان همگان از گرما و بوى گند و کثافت این دره، به یک دیگر پناه مى‏برند و مى‏گریزند و در آن کوهى است که همه گرفتاران در آن دره از گرما و بوى گند و کثافت آن و آنچه که خداوند در آن براى اهلش فراهم آورده است به یک دیگر پناه مى‏برند و در آن کوه، دره ژرفى است که همه گرفتاران در آن کوه، از گرما و گند و کثافت آن و آنچه براى اهلش فراهم شده است به یک دیگر پناه مى‏برند و در آن دره ژرف، چاهى است به همان صفت که همگان از آن مى‏گریزند. در آن چاه، مارى است که همه گرفتاران در آن چاه از خطر آن مار و زهرى که خداوند در نیشهاى او نهاده است مى‏گریزند. در شکم آن مار هفت صندوق است که در آنها پنج تن از امتهاى گذشته و دو تن از این امت قرار دارند. راوى مى‏گوید: به امام کاظم (ع) گفتم: فدایت گردم، آن پنج تن و دو تن چه کسانى هستند؟

فرمود: آن پنج تن عبارتند از قابیل که برادرش هابیل را کشت و نمرود که با ابراهیم (ع) در مورد خداوند ستیزه‏گرى کرد و گفت: من هم مى‏توانم کسانى را زنده کنم و کسانى را بمیرانم. و فرعونى که گفت من پروردگار بلند مرتبه شمایم، و آن مرد یهودى که یهودیان را به این آیین واداشت و بولس مسیحى که مسیحیان را به آیین تثلیث واداشت و از این امت هم دو اعرابى هستند.[1] امام باقر (ع) فرموده‏اند: چون آیه 23 سوره هشتاد و نهم (و الفجر) که مى‏فرماید:

«و آن روز جهنم را پدید آورند و همان روز آدمى متذکر کار خود گردد و آن تذکر را براى او چه سودى؟» نازل شد، از پیامبر (ص) در باره آن پرسیدند. فرمودند:

روح الامین به من خبر داده است که خدایى که غیر از او خدایى نیست چون همگان را در صحراى قیامت جمع فرماید، جهنم را مى‏آورند و آن را هزار لگام است و هر لگامى را صد هزار فرشته از فرشتگان غضب در دست دارند و دوزخ را هیاهو و سختى و دم و بازدمى است که از آن شرر بیرون مى‏زند و اگر خداوند خلق را براى حساب با بودن دوزخ نگهدارد، همگان نابود مى‏شوند، ولى از جهنم ظلمتى بیرون‏

روضة الواعظین / ترجمه مهدوى دامغانى، ص: 797

مى‏آید که همگان چه نیک و چه بد را در آن ظلمت فرو مى‏برد.[2]



[1] ( 1). به نقل از خصال صدوق، ج 2، ص 34، در بحار الانوار، ج 8، ص 311، آمده است. م.

[2] ( 1). به نقل از امالى صدوق، ص 322، در بحار الانوار، ج 8، ص 281، آمده است. م.


  

عمرو بن ثابت نقل مى‏کند که امام باقر (ع) فرموده‏اند: دوزخیان از سختى عذابى که در آن مى‏بینند همچون سگان و گرگان زوزه مى‏کشند. اى عمرو! چه مى‏پندارى در باره قومى که مرگ آنان فرا نمى‏رسد تا بمیرند و از عذاب آنان هم کاسته نمى‏شود و در دوزخ تشنه و گرسنه‏اند، چشمهایشان را غبار پوشانده، کر و لال و کورند و سیه‏روى و زیانکار، مانده در دوزخ و پشیمان و خداوند بر آنان خشم گرفته و بر آنان هیچ رحمتى نمى‏شود. و از عذاب ایشان کاسته نمى‏شود و در دوزخ گداخته مى‏شوند و از گنداب گرم آن مى‏آشامند و از زقوم مى‏خورند و با قلابهاى آتشین از بدنهایشان مى‏کنند و با گرزهاى آتشین آنان را مى‏زنند و فرشتگان سخت‏گیر و خشن رحم نمى‏کنند و آنان در دوزخ بر چهره افتاده‏اند و با شیطانها در یک بند کشیده شده‏اند و در زنجیر و غل بسته‏اند. اگر دعایى کنند برآورده نمى‏شود و چون نیازى بخواهند، کسى نیازشان را برنمى‏آورد. این است حال کسانى که به دوزخ درافتند.[1] همان حضرت فرموده است که چون پیامبر (ص) را به معراج بردند، از کنار هیچ آفریده‏ایى عبور نفرمود مگر آنکه در او شادى و مهر و لطف و گشاده‏رویى دید تا آنکه از کنار کسى گذشت که توجهى نکرد و سخنى نگفت و پیامبر او را ترشروى و خشمگین دیدند. به جبریل فرمودند: از کنار هیچ کس نگذشتم مگر اینکه خوش روى و شاد و مهربان بود مگر این شخص. این کیست؟ فرمود: این مالک دوزخ است و خدایش او را چنین آفریده است. پیامبر فرمودند: دوست دارم از او بخواهى که آتش دوزخ را به من نشان دهد. جبریل به مالک دوزخ گفت: این محمد (ص) رسول خداوند است و از من خواسته است از تو بخواهم که آتش را به او نشان دهى. او زبانه‏یى از دوزخ را به آن حضرت ارائه داد و پس از آن تا هنگام رحلت هرگز خندان دیده نشدند.[2] پیامبر (ص) فرموده‏اند: اگر در این مسجد صد هزار تن یا بیشتر حاضر باشند و مردى از دوزخیان نفسش به آنان برسد، مسجد و هر چه در آن باشد، آتش خواهد گرفت.

روضة الواعظین / ترجمه مهدوى دامغانى، ص: 798

و همان حضرت فرموده‏اند: همانا در آتش، مارهایى چون گردن شتران تنومند، وجود دارد که هر بار گزش آنان تا چهل سال سوزش دارد و در آن کژدمهایى به بزرگى استر وجود دارد که درد و سوزش گزش آنان تا چهل سال احساس مى‏شود.[3] ابن عباس گوید: جهنم را هفت در است و بر هر در، هفتاد هزار کوه است و در هر کوه، هفتاد هزار دره و در هر دره، هفتاد هزار وادى و در هر وادى، هفتاد هزار شق و در هر شقى، هفتاد هزار خانه، و در هر خانه هفتاد هزار مار است که بلندى هر یک به اندازه مسیر سه روز راه است و بلندى نیشهاى آن مارها چون درختان خرماى بلند است. این مارها به سراغ آدمیان دوزخى مى‏آیند و او را از لبها و پلکهاى چشمش مى‏گیرند و شروع به کندن تمام گوشتهاى او مى‏کنند. آدمى، گاه از بیم مى‏گریزد و در نهرى از نهرهاى دوزخ مى‏افتد و هفتاد سال در آن سرگردان است.[4] شاعر چنین سروده است:

«پروردگارا! گویى من در قیامت بر پا ایستاده‏ام و هنگامى که نامه عمل خویش را مى‏خوانم، اشگهایم ریزان است. پروردگار جبار به من مى‏فرماید: نامه عمل خود را بخوان که اى بنده من! اینک پاداش آنچه را که انجام داده‏اى به تو خواهم داد.

اى واى بر من از توقف من در آنجا و از نامه عملم که مصیبتهاى بزرگ را بر من فراهم کرده و بر شمرده است. گناهان گذشته و قدیمى مرا که آنها را از یاد برده و و فراموش کرده‏ام به من مى‏شناساند. میزان و ترازو براى قضاوت و بررسى نهاده مى‏شود و براى بندگان خدا، خداوند خود بسنده‏تر قاضیان است. چهره‏هایى با رنگ باز و خندانند و چهره‏هاى دیگرى گریان، روى به آتش دارند.» سخن ما در اینجا به پایان رسید و در آغاز کتاب گفتیم که بسیارى از اخبار و روایات ظاهرش بر خلاف حق و از حشوها به نظر مى‏رسد و لازم است خواننده در باره آن تأمل و دقت کند و آن را به طریقى که موافق با اصول و دلایل عقلى است توجیه کند و من در این کتاب هر خبرى را که آوردم، هر چند به ظاهر حشو و سست به نظر برسد، به معنى آن آگاه بوده‏ام ولى از شرح و معناى آن از بیم طولانى شدن کتاب خوددارى کردم و سزاوار است که کسى تصور نکند که من حشوى مذهبم و امور را

روضة الواعظین / ترجمه مهدوى دامغانى، ص: 799

با یک دیگر مى‏آمیزم و خداى را شکر که من مردى محقق هستم و الحمد للَّه رب العالمین.

پایان سپاس و ستایش فراوان خداوند متعال را که به این بنده خود توفیق ترجمه این کتاب را ارزانى داشت.

کمترین بنده درگاه نبوى، محمود مهدوى دامغانى مشهد مقدس رضوى، دوشنبه هفتم ذى حجة الحرام 1407 قمرى، دوازدهم مرداد 1366 خورشیدى و سوم اوت 1987 میلادى‏[5]

 



[1]  ( 2). به نقل از امالى صدوق، در بحار الانوار، ج 8، صفحات 281 و 284، آمده است.

[2] ( 3). به نقل از امالى صدوق، در بحار الانوار، ج 8، صفحات 281 و 284، آمده است.

[3] ( 1). محجة البیضاء، ج 8 ص 360، م.

[4] ( 2). روایاتى نظیر این در محجة البیضاء، جلد 8، صفحات 353 تا 359، آمده است. م.

[5] فتال نیشابورى، محمد بن احمد، روضة الواعظین / ترجمه مهدوى دامغانى - تهران، چاپ: اول، 1366 ش.


  

آن را که دلارام دهد وعده کشتن

باید که ز مرگش نبود هیچ مخافت

صد سفره دشمن بنهد طالب مقصود

باشد که یکی دوست بیاید به ضیافت

شمشیر ظرافت بود از دست عزیزان

درویش نباید که برنجد به ظرافت

سعدی چو گرفتار شدی تن به قضا ده

 

دریا در و مرجان بود و هول و مخافت

سعدی غزل136


  
  

خدا کند که جوانان زحقّ جدا نشوند

به صحبت بد و بدخواه مبتلا نشوند

مقدّسات جهان را، به زیر پا ننهند

شرور و مفسد و بیدین و بیحیا نشوند

ز درس و مدرسه تعلیم و تربیت گیرند

هوا پرست و طمعکار خودستا نشوند

خدا کند که جوانان ره هُنر پویند

شکسته حال و پریشان و بى نوا نشوند

به منصبى که رسیدندخویش گم نکنند

به نارضائى بیچارگان رضا نشوند

پى سیاست بدکارگان قدم نزنند

وطن فروش و خطاکار و بد ادا نشوند

بجان و مال و بناموس کس طمع نکنند

در این معامله هم کیش اشقیا نشوند

خدا کند که جوانان عقیده مند شوند

سبک عیار و تهى مغز و خودنما نشوند

سر عقیده خود پاى فشارند چو کوه 

بسان کاه زهر باد جابجا نشوند

نوشته: سید ماشاالله باختر شهرستان آران وبیدگل


  

کره خری عاشق شد و از پدرش خواست برایش به خواستگاری برود. پدر هم او را نصیحت کرد و گفت:...

 

 


 کـــره ای گــفــت بــــــــــه بابای خرش
پــــدر از هـــمـــه جــا بـی خبرش

وقـــت آن اســــت بـــــرای پســرت
 ایـــــن الاغ نـــــــرّه ی کــــره خــرت
 
مــاده ای خـــــــــــــــوشگـل و زیـبا گیری
 تـــو کــه هر روز به صحرا میری
 
وقـــت آن اســت کـه زن دار شـوم
 ورنـــه از بـــی زنــــــــــی بــیمار شوم
 
پـــدرش گــفــت کــه ای کـــــره خَرَم
 ای عــزیـــز دل بـــابــــا ، پــســرم
 
تـــو کـــه در چــنــتــه نداری آهی
نـــه طــویـــــــــلــه ، نه جُلی نه کاهی

 تـــو کـــه جــز خـوردن مال پــــــــــــدرت
 پـــــــدر نـــــــرهّ خـــــر دربــــدرت

 هـــیـــچ کـــار دگــری نیست تورا
 یک جو از عقـــــــــــــ به سر نیست تورا

 به چه جرأت تو زمــــن زن طـلــبی
 بـــاورم نـیــست کـــه ایـنقدر جَلبَـــــی

 بـــایـــد اول تـــو بــگـیـری کاری
 بــهـــر مــــردم بــبــــــــــــــری تــو باری

بعـد از آن یک دو تا پالان بخـری
 بـهــر آن کُــرّه خـــوشگـــــــــــــــل بـبـری

یک طــویــلـه بکنی رهن و اجار
 تــا کــه راضـــــی شــود از تو آن یـــــــــــار

 بـعــد بـایــد بـخری رخت عــــــــروس
 بـهـر آن مـاده خــر خـوب و مـــــلوس

 جُــــــلـی از جــنـــس کــتـــان اعلا
 روی جُـــل نـقــــــــــش و نـگـاری زیـبـا

بــعـــد بـــایـــد بـــکـــنی گلــــــــــکاری
 بــهــر مــاشـیـن عروس یـک گاری

وقــتی ایـــنـهــــــــــا بـــشـــود آمــاده
 بــعـــد از ایـــن زنـــدگــیـــّت آغـازه

 بــشـنــو ایــن پــنـــــــــد ز بابای خرت
 پــــــدر بـــــا ادب و بــــا هــــنـــرت

تــا کـــه اســبــاب مــهــیـــــــــــا نشود
 موسم عــقـــــــد تــو بــر پا نشود


  
<   <<   136   137   138   139   140   >>   >