حماد گوید: امام صادق علیه السّلام فرمود: هر قلبى دو گوش دارد بر یکى از آنها فرشتهاى است که ارشاد مىکند و به دیگرى شیطانى که فتنهانگیزى مىنماید، این امر مىکند و آن دیگرى نهى مىنماید شیطان او را به معصیت وامىدارد فرشته او را نهى مىکند و این است معنى آیه شریفه عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعِیدٌ ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ.
ایمان و کفر ( ترجمه کتاب الإیمان و الکفر بحار الأنوار جلد 64 / ترجمه عطاردى) ؛ ج1 ؛ ص568
کاری از جواد حاجی اکبری
تمام عبادات و تکالیف شرعیای که من و شما را امر کردهاند تا انجام دهیم، در حقیقت ابزارهای همین تزکیه یا همین تربیت است؛ برای این است که ما کامل شویم؛ ورزش است. همچنان که اگر ورزش نکنید، جسم شما ناتوان، بیقدرت و آسیبپذیر خواهد شد و اگر بخواهید جسم را به قدرت، به زیبایی، به توانایی، به بروز قدرتها و استعدادهای گوناگون برسانید، باید ورزش کنید. نماز، ورزش است؛ روزه، ورزش است؛ انفاق، ورزش است؛ اجتناب از گناهان، ورزش است؛ دروغ نگفتن، ورزش است؛ خیرخواهی برای انسانها، ورزش است. با این ورزشها، روح زیبا و قوی و کامل میشود. اگر این ورزشها انجام نگیرد، ممکن است به ظاهر خیلی پسندیده به نظر بیاییم؛ اما باطنمان یک باطن ناقص و نحیف و حقیر و آسیبپذیر خواهد بود. روزه، یکی از این ورزشهاست .
از قبل از شروع ماه مبارک، پیامبر معظم اسلام مردم را آماده میفرمود برای ورود در این عرصهی خطیر و والا و پربرکت ... اگر بخواهیم در یک جمله ماه رمضان را تعریف کنیم، باید عرض کنیم ماه فرصتها... رسول مکرم ( ص ) در خطبهی روز جمعهی آخر ماه شعبان فرمودند که «شهر دعیتم فیه الی ضیافة اللَّه»؛ این یک ماهی است که شما در این ماه دعوت شدهاید به میهمانی الهی.
- بیانات در خطبههای نماز جمعهی تهران1386/06/23
بعضی هستند که وقتی از کنار سفره رد میشوند، اینقدر حواسشان پرت است و متوجهی جاهای دیگرند که اصلاً سفره را نمیبینند. داریم کسانی را که اصلاً سفرهی ماه رمضان را نمی بینند؛ یادشان نیست که ماه رمضانی آمد و رفت. بعضی هستند که سفره را میبینند، اما به خاطر همان سرگرمیها و اشتغال، وقت ندارند سر این سفره بنشینند؛ میخواهند سراغ یک سرگرمی بروند؛ کار دیگری دارند - دنبال دکان، دنبال کار، دنبال دنیا، دنبال شهوات - مجال اینکه سر این سفره بنشینند و از آن بهره ببرند، ندارند. بعضی دیگر هم هستند که نه، سر سفره مینشینند، سفره را میبینند، قدرش را هم میدانند؛ لیکن آدمهای خیلی قانعیاند؛ به کم قناعت میکنند؛ لقمهیی برمیدارند و میروند؛ نمینشینند پای سفره، خودشان را بهرهمند و سیراب کنند و از آنچه در سفره هست، خود را محظوظ کنند؛ لقمهی مختصری برمیدارند و میروند. بعضی هستند که احساس بیمیلی میکنند؛ یعنی اشتهایشان تحریک نمیشود؛ به خاطر اینکه غذای پوچِ بیهودهیی را خوردهاند و پای سفرهی ضیافتی که رنگین و جذاب و مقوی است، اصلاً اشتها ندارند. بعضی هم هستند که نه، در حد اشتها - که اشتهاشان هم زیاد است - از این سفره استفاده میکنند و واقعاً سیر نمیشوند؛ چون مائده، مائدهی معنوی است. تمتع به این مائده، فضیلت است؛ چون فتوح و انفتاح و تعالی روح انسانی است، هر چه انسان از این مائده بیشتر استفاده کند، روح انسان تعالی بیشتری پیدا میکند و به هدف خلقت نزدیکتر میشود. این، غیر از موائد جسمانی است. مائدهی جسمانی برای رفع نیازی است که بشود انسان بدن را راه ببرد. زیادهروی در آن، یک اشتباه و خطاست؛ یک غلط است . در مائدهی روحی و معنوی اینطور نیست؛ چون اصلاً خلقت ما برای تعالی معنوی و تعالی روحی است.[1]
پس هم روزهداری است، هم تلاوت است، هم دعا و ذکر است، هم دوری از گناهان است. این مجموعه، انسان را از لحاظ اخلاق و رفتار هم به آن چیزی که مورد نظر اسلام است، نزدیک میکند. وقتی این مجموعه کار انجام گرفت، دل انسان از کینهها خالی میشود؛ روح ایثار و فداکاری در انسان زنده میشود؛ کمک به محرومان و مستمندان برای انسان آسان میشود؛ گذشت به نفع دیگران و به زیان خود در امور مادی برای انسان روان میشود. لذا میبینید در ماه رمضان جرم و جنایت کم میشود، کار خیر زیاد میشود، محبت بین افراد جامعه بیش از اوقات دیگر میشود؛ که اینها به برکت همین ضیافت الهی است.[2] استغفار از گناهان، استغفار از خطاها، استغفار از لغزشها؛ چه گناهان کوچک، چه گناهان بزرگ . در روایات متعددی دارد که بهترین دعاها یا در رأس دعاها، استغفار است؛ طلب مغفرت از پروردگار. برای همه هم استغفار هست. پیغمبر اکرم هم - آن انسان والا - استغفار میکرد. حالا استغفار امثال ما از نوعی از گناهان است؛ این گناهان متعارف و معمولی و گرایشهای حیوانی در وجود ما و همین گناهانِ به تعبیری میگوئیم گناهان چارواداری؛ گناههای آشکار و واضح. بعضیها استغفارشان از چنین گناهانی نیست؛ از ترک اولی است. بعضی ترک اولی هم نمیکنند؛ اما استغفار میکنند، که این استغفار از قصور ذاتی و طبیعی انسانِ ممکن در قبال عظمت ذات مقدس پروردگار است؛ استغفار از عدم معرفت کامل، که این مال اولیاء و مال بزرگان است. فایدهی بزرگ استغفار این است که ما را از غفلت نسبت به خود خارج میکند ، بعد هم خدای متعال وعده فرموده است که آن کسی که استغفار کند، یعنی به عنوان یک دعای حقیقی از خدای متعال حقیقتاً آمرزش بطلبد و از گناه پشیمان باشد، «لوجد اللَّه توّاباً رحیما»؛ خدای متعال توبهپذیر است.[3]
شرط روزه، نیت است. نیت یعنی چه؟ یعنی این عمل را، این حرکت را، این امساک و تمرین را جهت دادن برای خدا، در راه خدا، بهخاطر انجام دستور الهی. این است که به هر کاری ارزش میبخشد. لذا در دعای شب اوّل ماه مبارک میخوانید که: «اللّهم اجعلنا ممن نوی فعمل ولا تجعلنا ممن شقی فکسل». کسالت، بیرغبتی و بینشاطی برای کار -چه کار معنوی و چه کار مادّی- شقاوت است.
یک روایت از امام صادق علیهالصّلاة والسّلام است که خطاب به «محمّدبن مسلم» میفرماید: «یا محمّد! إذا صمت فلیصم سمعک و بصرک و لسانک و لحمک و دمک و جلدک و شعرک و بشرک». امام صادق به این یار و شاگرد نزدیک خودشان میفرمایند که وقتی روزه میگیری، باید شنوایی تو روزهگیر باشد، بینایی تو روزه بگیرد، زبان تو روزه بگیرد، گوشت و خون و پوست و موی و بشره تو روزهدار باشد؛ دروغ نگویی، انسانهای مؤمن را دچار بلا نکنی، دلهای ساده را اغوا نکنی، برای برادران مسلمان و جامعه اسلامی توطئه درست نکنی، بدخواهی نکنی، بددلی نکنی، تهمت نزنی، کمفروشی نکنی، امانتداری کنی. انسانی که در ماه رمضان با کفِنفس خود، از خوردن و آشامیدن و مشتهیات نفسانی و جنسی روزه میگیرد، باید زبان خود، چشم خود، گوش خود و همه اعضا و جوارح خود را روزهدار بداند و خود را در محضر خدای متعال و دوری گزیده از گناهان بینگارد. دنباله روایت میفرماید: «و لایکون یوم صومک کیوم فطرک»؛ روز روزه تو، مثل روز فطر تو نباشد؛ مثل روزهای عادّی باشد. روز ماه رمضان هم همانگونه رفتار کنی که در روزهای عادّی رفتار کردی. باید به تربیت نفس توجّه کنی و این فرصت را مغتنم بشماری.
[1] - بیانات در دیدار اعضای هیأت دولت1384/07/17
[2] - تلاوت قرآن با تدبر. با حالت روزهداری یا حالت نورانیتِ ناشی از روزهداری، در شبها و نیمه شبها تلاوت قرآن، انس با قرآن، مخاطب خدا قرار گرفتن، لذت دیگری و معنای دیگری دارد. چیزی که انسان در چنین تلاوتی از قرآن فرا میگیرد، در حال متعارف و معمول نمیتواند به چنین تلاوتی دسترسی پیدا کند ... از مکالمهی با خدای متعال و مخاطبهی با خدا، راز و نیاز کردن، دل خود را و اسرار درون خود را برای خدا به زبان آوردن ؛ یعنی همین دعاها. این دعای ابیحمزهی ثمالی، این دعاهای روزها، این دعاهای شبها و سحرها، اینها حرف زدن با خداست، خواستن از خداست، نزدیک کردن دل به ساحت حریم عزت الهی است ، ترک گناهان ؛ امیرالمؤمنین (علیهالصّلاةوالسّلام) سؤال میکند از پیغمبر که در این ماه کدام عمل بافضیلتتر است. در جواب میفرمایند: «الورع عن محارم اللَّه».
[3] - بیانات در خطبههای نماز جمعهی تهران1386/06/23
یکی از دستاوردهای بزرگ ماه رمضان توبه و انابه است؛ بازگشت به خدای متعال. در دعای شریف ابیحمزهی ثمالی میخوانیم: «و اجمع بینی و بین المصطفی و انقلنی الی درجة التّوبة الیک»؛ ما را به درجه و مقام توبه برسان که برگردیم. از راه کج، از عمل بد، از پندار بد، از اخلاق زشت برگردیم.
در دعای کمیل امیرالمؤمنین عرض میکند: «لا اجد مفرّا ممّا کان منّی و لا مفزعا اتوجّه الیه فی امری غیر قبولک عذری»؛ اگر مسئلهی عذرخواهی کردن و قبول عذر از سوی پروردگار کریم و رحیم نبود، چطور ما میتوانستیم از آنچه بر سر خود آوردهایم از گناه، از تخلف، از لغزش، از پیروی از هویها، از شر این همه بارهای سنگین گناه، خودمان را خلاص کنیم؛ مفرّی نداشتیم، پناهگاهی نداشتیم. این پناهگاه را خدای متعال به روی ما گشوده است و آن توبه است. توبه را قدر بدانید.
جوانی بر اثر جهالت از خانهی پدر و مادر میگریزد و فرار میکند، بعد به آغوش پدر و مادر برمیگردد و با محبت آنها، با مهر آنها، با نوازش آنها مواجه میشود. این، توبه است. وقتی برمیگردیم به سوی خانهی رحمت الهی، خدای متعال با آغوش باز ما را قبول میکند و میپذیرد. این بازگشت را که در ماه رمضان به طور طبیعی برای انسان مؤمن پیش میآید، مغتنم بشماریم. من دیدم تصویر حضور جوانان را، نوجوانان را، زنان و مردان را، در ماه رمضان در جلسات دعا، در جلسات قرآن، در جلسات ذکر؛ این اشکهائی که در توجه به پروردگار بر چهرهها میغلتید و فرو میریخت، خیلی قیمت دارد، خیلی ارزش دارد. اینها توبه است. این توبه را نگه داریم. هویپرستی ما، دلهای سر به هوای ما دچار خطا و لغزش میشود. این فرصت را ماه رمضان در اختیار ما قرار داده است که بتوانیم خودمان را شستشو بدهیم.[1]
گاهی انسان به خود تلقین میکند که من نمیتوانم بر هوای نفس فائق بیایم. روزهی ماه رمضان به انسان ثابت میکند که انسان میتواند؛ آن وقتی که اراده بکند، عزم راسخی به کار ببندد، میتواند بر هوسها فائق بیاید و پیروز شود.[2]
در ماه رمضان روحیهی کمک به انسانها، روحیهی تعاون در میان مردم رواج پیدا میکند. خودخواهیهای انسان به نفع دیگرخواهیها مغلوب میشود.[3]
در حقیقت همین که تو یا اللَّه میگوئی، همین که انسان با خدای متعال انس پیدا میکند، با خدا حرف میزند، این لطف الهی است و توفیقی است که خدا به انسان داده است. خود این «یا اللَّه» متضمن اجابت پروردگار است. این لذت معنوی را شما، بخصوص شما جوانها چشیدید؛ این لذت معنوی را با آن دلهای پاک و نورانی و بیآلایش یا کمآلایش خودتان چشیدید. این لذت را از دست ندهید، آن را رها نکنید. از ظرفیت نمازهای پنجگانه، تلاوت قرآن، مساجد، دعاهای وارد، صحیفهی سجادیه و غیر آن استفاده کنید، برای اینکه این طهارت و نورانیت ادامه پیدا کند .[4]
یک سنت خوب هم امسال بیش از سالهای دیگر دیده شد، که خوب است مورد توجه قرار بگیرد و آن، افطاری دادنهای ساده و بیپیرایه در مساجد و در خیابانها بود در بیشتر شهرهای کشور - که بسیار کار شایستهای است - در مقابل افطاریهای مسرفانهای که شنیده شد ... چه بهتر که کسانی که میخواهند افطاری بدهند، با همین سنتی که رائج شده است، افطاری بدهند؛ که مردم را، رهگذران را و کسانی را که مایلند از افطاری استفاده کنند .[5]
[1] - خطبههای نماز عید سعید فطر1388/06/29
[5] - خطبههای نماز عید فطر1392/05/18
روایتی از امیرالمؤمنین(علیهالصّلوةوالسّلام) هست که روزه را به روزهی جسم و روزهی جان تقسیم میکند. دربارهی روزهی جسم میفرماید: «صوم الجسد الامساک عن الاغذیه بأرادة و اختیار»؛ روزهی جسم این است که انسان خوراکیها را با اراده و اختیار خود مصرف نمیکند؛ «خوفا من العقاب و رغبة فی الثواب و الاجر»؛ با این انگیزه، انسان از غذا اجتناب میکند. این روزهی جسم است. اما روزهی جان: «و صوم النفس امساک الحواس الخمس عن سائر المآثم»؛ این، روزهی جان است که حواس پنجگانه را از همهی گناهان ممنوع کنید و امساک بدهید. «و خلوّ القلب من جمیع اسباب الشرّ»؛ دل را از اسباب و موجبات شرّ خالی کنید؛ این، روزهی جان است.
در یک روایتی دیگر میفرماید: «صوم النّفس امساک الحواس الخمس عن سائر المأثم». از امیرالمؤمنین علیه الصّلاة والسّلام نقل شده است که روزه نفس، غیر از روزه جسم و روزه شکم است. روزه نفس انسان این است که همه حواس پنجگانه او از گناهان امساک کنند. «و خلوّ القلب من جمیع اسباب الشّر»؛ دل از همه موجبات و اسباب شرّ و فساد خالی شود. با خدای متعال و با بندگان خدا، دل را صاف و بیغلّ و غش کنیم. در این جهت، روایات زیادی هست .
. روز قدس فقط روز فلسطین نیست؛ روز امت اسلامی است. روز فریاد رسای مسلمانان علیه سرطان کشندهی صهیونیزم است که به وسیلهی دست متجاوز اشغالگران، مداخله کنندگان، قدرتهای استکباری به جان امت اسلامی افتاده است. روز قدس چیز کوچکی نیست. روز قدس یک روز جهانی است. یک پیام جهانی هم دارد. نشاندهندهی این است که امت اسلامی اولاً زیر بار ظلم نمیرود، ولو این ظلم از پشتیبانی بزرگترین و قدرتمندترین دولتهای عالم برخوردار باشد.[1]
ما معتقدیم دنیای اسلام باید از انگیزهی خود در مسئلهی فلسطینلحظهای کوتاه نیاید و عمل غاصبانهی گرگهای درندهی صهیونیست و حامیان بینالمللی آنها را محکوم کند.[2]
در عظمت این روز همین بس که شما در قنوتهای نُهگانهیاین نماز پربرکت، خدا را قسم میدهید به این روز - «اسئلک بحقّ هذا الیوم»(1) - این نشاندهندهی رتبهی بالای این روز است.[3]
روز عید فطر دارای دو خصوصیت ممتاز است که خصوصیت اول آن عبارت است از این حالت طهارت و نزاهت و نظافتی که در دل و جان انسانهای مؤمن به وجود آمده است؛ در اثر ریاضتهای شرعی و الهی ماه مبارک رمضان که روزه یکی از این ریاضتهاست که انسان با اختیار خود، با ارادهی خود، ترک لذات مادی را در طول ساعات طولانی انجام میدهد و بر هوسها و خواهشهای نفسانی در طول ایام روزهداری فائق میآید .خصوصیت دوم هم در همین نماز شما متجلی است. روز عید فطر تجسم و نمایش انسجام حقیقی و قلبی ملت است؛ وحدت ملت، اعتصام دسته جمعی به حبلاللَّه، از چیزهائی است که بسیار باارزش است. این را بایستی به عنوان یک درس رمضانی برای خودمان حفظ کنیم که این هم محصول همان معانی معنوی ماه رمضان است .[4]
این عید از جنس جشنهای مادی دنیوی نیست؛ این عیدِ رحمت خداست؛ این عیدِ مغفرت الهی است؛ این عیدِ شکر و سپاس مردمی است که موفق شدهاند ماه رمضان را با عبادت حق و با ورود در ضیافت پُرشکوه الهی به سلامت و عافیت بگذرانند و در ماه رمضان در حد وسع و توان و امکان خود، از ذکر و دعا و توسل و خشوع و روزه و نماز بهره ببرند. این عیدِ مسلمانانی است که پایان یک دورهی عبادت و ریاضت را با امید مغفرت و پاداش الهی به روز فطر رساندهاند ... جوهر این عید عبارت است از توجه به معنویت و طلب مغفرت و درخواست رحمت پروردگار.[5]
ملتهای مسلمان میتوانند ماه رمضان را و عید فطر را وسیلهای قرار بدهند برای عزت؛ نردبانی قرار بدهند به سمت علوّ معنوی و مادی و عزت دنیا و آخرت. باید بیدار باشیم، باید از این موقعیتها استفاده کنیم.[6]
[1] - خطبههای نماز عید سعید فطر1388/06/29
[2] - خطبههای نماز عید فطر1392/05/18
[6] - بیانات در دیدار مسئولان نظام و سفرای کشورهای اسلامی1391/05/29
اصلاح اعمال و آمادگى براى مرگ
ما سخن از مرگ و غسل میّت را بر اساس حال غالب مردم که در غفلت به سر مىبرند، مرتّب گردانیده و ذکر مىکنیم، هم آنان که مرگ، زندگى محبوب آنان را به پایان آورده، و خانههایى را که با آن انس و الفت گرفته بودند ویران نموده، و آرامش و آسودگىشان را مبدّل به پریشانى کرده و بکلّى از میان مىبرد.
بنا بر این، عاقل کسى است که غایت اهتمام و همّت خویش را براى آماده شدن در روزى که قدمها در آن مىلغزند بکار بندد، و به امورى که کوتاهىکنندگان بدان سفارش مىشوند عمل کند، زیرا اگر وى کوتاهى کند، کسانى که به تفریط و کوتاهىاش سفارش نمودهاند، معذور خواهند بود.
مثال او مانند بردهاى است که مولایش اجازه دهد که در محضرش وارد شود، و هر چه مىخواهد درخواست نماید، تا وى زود آن را اجابت کند، یا اعمال شایسته انجام دهد تا وى کرامت و بخشش خود را به او دو چندان گرداند، آنگاه آن برده شروع کند به پرسوجو کردن از گوشههاى مجلس، سپس از بعضى غلامانى که آنجا هستند نوشتهاى درخواست کند که سفارش خود را در آن بنویسد، تا هنگامى که مولایش او را از محضرش که امکان درخواست و انجام اعمال شایسته بود، بیرون کرد و در را به روى او بست و به ذلّت و خوارى و پستى گرفتار گردید، آن را به بعضى از همراهان سلطان که در آنجا هستند برساند. و اتّفاقا سفارشش پیرامون همان امورى باشد که مىتوانست در حال حضور مولایش از او بخواهد و او برآورده سازد، آیا کسانى که از حال او آگاهى دارند، او را به بىخردى و نادانى و حماقت نسبت نمىدهند و بر او عیب نمىگیرند؟! حال کسى که خداوند- جلّ جلاله- در حال زندگانى به او امکان مناجات با خود و انجام عبادات و برآوردن خواستههایش را داده، ولى او کوتاهى و غفلت مىکند، و مىخواهد هنگامى که مولایش زندگى او را پایان داده و با ذلّت و خوارى در زیر
ادب حضور (ترجمه فلاح السائل)، ص: 131
اسارت مرگ از دنیا بیرون راند و در میان او و پذیرش اعمالش را بست، وصیّت کند، نیز چنین است، و خردمندان و عاقلان وى را نابخرد و احمق و نادان به شمار آورده و سرزنش مىکنند.
ولى اگر بنده، پند و اندرز کسى که او را بر احتیاط کارى تشویق مىنماید، نپذیرفت، و بر غفلت و اصرار در انجام گناهان ادامه داد، باید هنگام جان دادن و نزدیکى مرگ و یقین به جدایى شتاب کند و امورى را که مىشود زود انجام داد، انجام دهد.
امّا در رابطه با امورى که وقت براى انجام آن تنگ است، مانند اصلاح حال خویش، و امور مربوط به فرزندان و زن و اموالش که نیاز به صرف وقت دارد، باید با نوشتن و حضور شهود وصیّت کامل بکند.
مرگ در دیدگاه اولیا
اگر از به درازا کشیدن سخن نمىترسیدم، در این باره شرح و تفصیل بسیار مىدادم. عدّهاى از دلاوران و بزرگان و افراد بىنظیر را مىشناسم که گویى مرگ بر گذشتگان آنان سعادت و رحمت، و بر بازماندگانشان مایه افزونى و نعمت است، و لذا به سپرى شدن ایّام سراى زوال و نیستى بسیار شائق، و به راههاى اقبال و توجّه به خدا بسیار آشنا، و به صفات کمال آراسته، و از بودن در دار دنیا، به خاطر بیم از نقص اعمال و حالاتشان، خوف و هراس دارند.
ادب حضور (ترجمه فلاح السائل)، ص: 129
جلال و عظمت مولایشان براى آنان آشکار گشته و دانستهاند که او- جلّ جلاله- آنان را مىبیند، لذا روح و عقل و قلب و جانشان فقط به او مشغول گردیده، و نور ذات مقدّس و صفات شریفش بر آنان غلبه کرده، و با تمام توان در خدمت و بندگى خدا مىکوشند، و بسان کسى که پیوسته در کوتاهى و تضییع اوقات خویش بوده، گریه و زارى سر مىدهند.
خداوند، آنچه را که از حقیقت و کنه جلال و عظمت اقبالش اراده فرموده به آنان شناسانده، و در نتیجه ایشان را به جلال و هیبت و حرمت و مهربانیها و بزرگواریها و نعمت خویش سرگرم، و از کامیابیهاى نفس باز داشته است، و براى آنان نه قلب و نه باطن، و نه زبانى مانده و نه امکان تصرّف در آنچه که آنان را از خدا دور کند. اعضا و جوارحشان به بندهاى حضور در خدمت معبود بند شده، و عقلهایشان به جهت بیم آن وجود و جود، سرگشته و حیران گشته است. و در نتیجه، عظمت او- جلّ جلاله- آنان را از خود فراموش، و رحمت کامل او- جلّ جلاله- به خودش مشغول نموده است، زیرا هر کدام از آن دو (عظمت و رحمت) دلهاى عارفان را در تحت تصرّف خود در آورده، و عقلهاى اهل مکاشفه را به خود مشغول مىکند.
و لیکن اینان کجایند؟ اگر در میان مردم باشند شناخته نمىشوند، و اگر غایب شوند، کسى سراغشان را نمىگیرد، البتّه مقصودم این نیست که نامها و وجودشان ناشناخته است، بلکه چهرهها و نامهایشان شناخته شده است، ولى اسرار آنان و اسرارى که مولاى آنان در نزدشان به ودیعه گذارده، ناشناخته است. و اگر به تو گفته مىشود: دیده مىشوند، ولى شناخته نمىشوند، تعجّب مکن، زیرا خداوند- جلّ جلاله- پیرامون سرور آنان و کسى که از لحاظ کمال و جلال و عظمت از همه آنان بزرگتر است، مىفرماید:
وَ تَراهُمْ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ، وَ هُمْ لا یُبْصِرُونَ.- و اى پیامبر! مىبینى که به تو نگاه مىکنند، ولى تو را نمىبینند.
( 1) اعراف( 7): 198.