Ya que seguimos adelante con la aprobación divina tan importante es la confianza en Dios Todopoderoso,
Y también se nota que Atkaltan significa mucho para Dios y su atención a Dios, no tanto.
Y no lo hacemos, no somos, es lo que es y que trabaja para él.
# Amam_Syd_Rvh_Allh_Mvsvy_Khmyny
Al final de la luz c. 21, página 4
ما تا حالا با تأییدات الهی پیش رفتیم،بنابراین کار مهم اتکال به خدای تبارک و تعالی است، تا حالا هرچه شده به دست او بوده،از حالا هم تا آخر به دست اوست و ما هم تابع هستیم که کار هایی که ایشان می گوید عمل کنیم. و شما هم متوجه به این معنا باشید که اتکالتان را به خدا زیاد کنید و توجه تان را به خدا زیاد کنید. و ما چیزی نیستیم، ما هیچ هستیم، آن که هست اوست و آن که کار می کند اوست.
#امام_سید_روح_الله_موسوی_خمینی
صحیفه نور ج21 صفحه4
شیوه عرفانی ایت الله قاضی :
روش عرفانی او بر تزهد منفی و دنیا گریزی نیست. او جامعیتی می طلبد که آدمی هم در جمع زندگی کند و هم خلوت خوش خویش را داشته باشد. و هنر این است که انسان بتواند همه چیز را با هم جمع کند و دیندار باشد.
سید محمد حسن قاضی نقل می کند:روش آقای قاضی برخلاف استاد استادشان، ملا حسینقلی همدانی بود. ایشان انسانی بسیار بزرگ و وارسته و عارفی بی بدیل بودند، و روششان بر ترک دنیا و دل کندن از آن بود، ولی آقای قاضی اینطور نبودند و می فرمودند: « دنیایتان را داشته باشید، همسر، فرزندان و تنعمات مادی خدادادی را داشته باشید و در همین زندگی طبیعی و عادی، سیر و حرکت به سمت خدا و معنویت هم باشد. »و از این رو ظاهر ایشان بسیار مرتب و تمیز بود. موها و دست هایشان را حنا می زدند و به تمیزی کفش خیلی اهمیت می دادند و عطر و بوی خوش استعمال می کردند و می فرمودند:« این بدن استر ماست و باید به آن رسیدگی کرد. »
سایت آیت اله قاضی
گذر از هفت شهر عشق ،از بقا تا فنا:
سیر و سلوک و سیر الی الله را هفت مرحله دانسته، که عبارت است از طلب، عشق، معرفت، استغناء، توحید، حیرت و فنا؛ یعنی بقاء در ذات او یا فناء فی الله. این هفت وادی را عطار در منطق الطیر چنین بیان کرده است:
گفت ما را هفت وادی در ره است چون گذشتی هفت وادی درگه است
اول مرحله طلب:
در این مرحله سالک راه حقیقت باید مردانه گام در راه نهد و از خود بگذرد و همت قوی دارد و در همه حال و همه جا یار را بجوید و به دنبال او که در درون وی است، کند و کاو و جستجو نماید. این وادی وادی پر خطری است ولی سالک نباید وحشتی به دل راه دهد؛ سر تا پا تسلیم رضای او باشد و بکوشد تا بیابد که عاقبت، جوینده یابنده بود:
چون فرود آیی به وادی طلب
پیشت آید هر زمانی صد تعب
دوم مرحله عشق:
درین وادی وجود طالب و سالک مالامال از عشق و شوق و مستی می گردد. عشق وجودش را چنان پر می سازد که یکسره آتش سوزان می شود و در تب و تاب می افتد. عشق به پروردگار به صورت عشق به همه مظاهر هستی که جلوه رخ دوست هستند، نمودار می گردد و در عین سوز و گداز و اشتعال درون سر تا پا خوبی و صفا و صلح و آشتی می گردد. سالک در این مرحله می سوزد و به یاد دوست، همه کس و همه چیز را دوست می دارد.
درین حال سالک خود را در مسیر و جریان کل کاینات می بیند و با تمام ذرات هستی همراه و همراز می گردد.
زنده دل باید درین ره مرد کار
تا کند در هر نفس صد جان نثار
سوم مرحله معرفت:
عبارت است از شناخت و به نظر عرفا اصل معرفت، شناخت خداوند است. ارزش هر کس به معرفت بود و هر که را معرفت نبود بی قیمت بود. نسبت به نفس خود و ذات حقیقت شناخت پیدا می کند و چشم دل و جان وی، چشم سر و چشم درونی وی باز می شود. عارف پاکدل چشم جانش به حقایق و رموز دستورهای دین و هدف انبیاء باز می گردد.
چهارم مرحله استغنا:
درین مرحله عارف و سالک چنان به خداوند متکی می گردد که از همه چیز و همه کس جز او بی نیاز می گردد، و خود را در کوی امن و رجا مستغنی می یابد و از همه مال و مقام و جلوه های وسوسه انگیز زندگی بیکباره دل می کند و طمع می برد.
و این مرحله رسیدن به فقر سلوکی است که استغنای کامل و بی نیازی به همه چیز است، و این همان است که پیامبر اکرم می فرمود: "الفقر فخری".
رسیدن به این مرحله و پشت پا زدن به هوس ها و جلوه های دنیایی، پا گذاردن بر سر افلاک و نه گنبد میناست، و اینجاست که سالک می تواند با افتخار خود را بالاتر و برتر از حطام دنیا و زخارف خاکی مشاهده کند و صفات خداوندی را در وجودش متجلی ببیند.
پنجم مرحله توحید:
اکنون عارف به مرحله توحید می رسد، چشم دل باز می کند تا جان بیند. در این حال مشاهده می کند که در جهان یکی هست و هیچ نیست جز او، و بر هر چه بنگرد او را در وی می بیند. حضرت علی علیه السلام می فرماید: "ما نظرت فی شیء إلا وما رأیت الله فیه".
در این حال عارف همه چیز و همه جا را از آن جا که مظهر و آفریده اویند، زیبا می بیند و می ستاید.
در این مرحله گاه عارف حتی جدا دانستن حق را از خود و از عالم هستی که جلوه رخ دوست است دوگانگی می داند، و به مصداق "کنت کنزا مخفیا ..."، معتقد است که جهان هستی تجلی و جلوه رخ دوست است و هر چه هست اوست و جز او هیچ نیست.
ششم مرحله حیرت:
در این مرحله در دل عاشق و اهل الله در وقت تامل و تفکر و حضور، حیرت و سرگردانی وارد می شود، و در طوفان فکرت و معرفت سرگردان می شود و هیچ باز نداند.
در رهت حیران شدم ای جان من
بی سرو سامان شدم ای جان من
مرحله آخر یا وادی فنا:
این مرحله مرحله نیستی و محو شدن سالک است از خود و بقای اوست در حق. در این حال منیت و خود خواهی
وی به همراه همه صفات مذموم و ناپسند نابود می شود و وجودش زنده می گردد به صفات پسندیده و محمود الهی.
درین مرحله است که انسان به آزادگی مطلق می رسد.
فنا پایان راه سیر الی الله است، و شروع بقاء بالله و یا شروع سیر فی الله. در این حال است که انسان متخلق به اخلاق الله می گردد و لیاقت جانشینی خدا را و جایگاه خلیفة اللهی را پیدا می کند و چنان غرق دریای افعال الهی می شود که نه خود را و نه غیر را اراده ای نبیند جز فعل و اراده و اختیار مطلقه حق تعالی. در اینجا سالک به ایمان کامل می رسد و تسلیم محض است؛ یعنی مسلمان واقعی که هدف غائی و نهائی اسلام و هر دین توحیدی دیگر تسلیم محض بنده است به اراده و مشیت خداوند.
در سوره شریفه حجرات آیه 14 می خوانیم که "بادیه نشینان گفتند ایمان آوردیم. بگو ایمان نیاوردید و لکن بگویید اسلام آوردیم و هنوز ایمان به دلهای شما وارد نشده است."
حیف نیامد این حرفها را به طلا تشبیه کردی؟!
??یک وقت وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیه) مطالبی را فرمود، یکی از شاگردان محضر او گفت، عجب جواهری را از شما استفاده کردیم! حضرت فرمود: همین! حیف نیامد که این حرفها را با طلا تشبیه کردی! «هل الجوهرُ الاّ الحجر»طلا یک سنگ زردی است، این حرفها را با طلا تشبیه کردی؟!
??آن چون کمیاب است، رنگ آن هم زرد است، ارزش پیدا کرده؛ وگرنه آن چه ارزشی دارد؟! ارزش علمی دارد، ارزش معنوی دارد، غیر از اینکه آن را لای دیوار بگذاری، چه کاری از آن برمیآید؟! یک اعتبار به او دادند، این نه فرشته است، نه عدل است، نه عقل است، فرمود: «هل الجوهرُ الاّ الحجر» حیف نیامد این حرفها را به طلا تشبیه کردی؟!
??{ #درس_اخلاق 94/1/5}
نمیتوانید نام ما را به فراموشی بسپارید...
??آنچه را که شما در جوامع کنونی میبینید، همه در کنار سفره? سالارشهیدان نشسته ?اند، تقریباً پنج قرن عباسیه ـ بنیالعبّاس ـ با این نام و قبر و علامت مبارزه کردند؛ به راستی بنی?العبّاس با قبر حسین بن علی مبارزه کردند! آن قبر را شیار کردند، آن زمین را کشت کردند، به طوری که هیچ اثری از قبر مطهر نبود!
??امّا اینکه زینب کبری سلام الله علیها در شام قسم یاد میکند و میگوید: «فَوَاللهِ ... لَا تَمْحُو ذِکْرَنَا وَ لَا یُرْحَضُ عَنْک»؛ قسم به خدا نمیتوانید نام ما را به فراموشی بسپارید، این بر اثر این است که ایشان «أَنْتِ بِحَمْدِ اللَّهِ عَالِمَةٌ غَیْرُ مُعَلَّمَة» است، وگرنه کم نبودند سلسله انبیاء! چندهزار پیامبر آمدند و رفتند، اما بسیاری از اینها نامی از اینها نیست! اینطور نیست که هرکسی پیغمبر بود یا امام بود جاودانه باشد، این جاودانگی با یک فیض خاصّی است.
??در قرآن کریم فرمود انبیاء فراوانی آمدند که هم تعبیر به «تواتر» دارد و هم تعبیر به «تواصل»: ?أَرْسَلْنا رُسُلَنا تَتْرا? " مؤمنون آیه44"
یعنی ما انبیا را به صورت متواتر فرستادیم، نام چند نفر از این انبیاء در جهان هست؟ قبرشان کجاست؟ آثارشان چیست؟ همه ماندنی نیستند، چند نفر از این حواریون مسیحی ماندند؟ امّا زینب کبری سوگند یاد میکند، فرمود: قسم به خدا این نام زنده است! این بیان او در اثر «أَنْتِ بِحَمْدِ اللَّهِ عَالِمَةٌ غَیْرُ مُعَلَّمَةٍ فَهِمَةٌ غَیْرُ مُفَهَّمَة» است.
??{ #درس_اخلاق 95/8/27}
رهبری قیادی ؛ رهبری سیاقی
??رهبری آن حضرت در همین زیارت #اربعین آمده است که «وَ قَائِداً مِنَ الْقَادَة»؛ او قائد است!رهبران، روحانیون، علما و مانند اینها دو قسم هستند: رهبری بعضی «قیادی» است و رهبری بعضی «سیاقی» است؛ بعضیها دعوت به خیر میکنند، میگویند بروید به جبهه، بروید #مدافع_حرم باشید، بروید که ماها اینطور هستیم، میگوییم بروید که کار خوبی هم است، دعوت و تبلیغ است
??امّا رهبریِ «قیادی» این است که خودش پیشتاز است و میگوید بیایید! فرق امام و دیگران این بود که دیگران میگفتند به طرف جنگ بروید، امام فرمود به طرف جنگ بیایید، پیشگام بود و گفت بیایید! «قائد» یعنی کسی که خودش در جلو هست و میگوید من رفتم بیایید، اما «سائق» کسی است که دستور میدهد و میگوید بروید دین را یاری کنید. رهبری اینها که «سیاقی» است توفیق آنها خیلی نیست و رهبری آنهایی که «قیادی» است، توفیق آنها صد درصد است، فرمود من رفتم بیایید!
??{ #درس_اخلاق 95/8/27}