?ــــــــــــــــرامـــــــــات شـــــــهــــــدا
??دو ساعت دیگه شهید می شوم??
دهه ی اول محرم کجا بریم برای عزاداری؟؟؟
قبل از عملیات کربلای 5 جمعی از بچه های گروهان غواص الحدید از گردان حمزه سیدالشهدا لشگر 7 ولی عصر (عج) مشغول شوخی و مزاح با فرمانده بودیم که ناگهان فرمانده گفت: «بچه ها دیگر شوخی بس است، چند لحظه ای اجازه بدهید می خواهم وصیت نامه بنویسم. من تا دو ساعت دیگر شهید می شوم، بگذارید برایتان چیزی به یادگار بگذارم».
نیم ساعتی از این ماجرا نگذشته بود که فرمان حمله صادر شد و درست زمانی که هنوز دو ساعت از آغاز عملیات سپری نشده بود فرمانده شهید «جان محمد جاری» به ملاقات معشوق خویش رسید و کربلایی شد.
راوی : پرویز پورحسینی
Usted sabe y necesita saber!
Imam Jomeini (RA)
Esos llamados intelectuales, los que están sentados junto a eso que están diciendo,
Las personas que están sentados fuera y no prestar atención a los asuntos domésticos,
Hoy en día el Islam en este país sabe que si usted come una bofetada al otro extremo, las naciones están bajo presión.
Hoy en día, el Islam ha sido aquí mucho tiempo la cabeza y largo Byrqsh y espero que este Jlvhash para llegar a todas partes, y los pobres de estas opresiones salir.
Los GSM para el país y que piensan que van a quemar sus corazones al Islam, saben que si "el Islam que estuviera aquí en este momento" palmada palmada comer para el resto del Islam es sentarse y # Hey arrepiento.
Al final del Imam, volumen 17, página 406.
شما بدانید و باید بدانید!
اشخاصی که روشنفکرند بهاصطلاح، اشخاصی که کنار نشستهاند و فحش میدهند،
اشخاصی که بیرون نشستهاند و توجه به مسائل داخل ندارند،
بدانند که اگر یک سیلی بخورد امروز اسلام در این کشور، تا آخر دیگر، باید ملتها تحت این فشارها باشند.
امروز اسلام در اینجا سر بلند کرده است و بیرقش بلند شده است و من امیدوارم که این جلوهاش به همه جا برسد، و مستضعفین از زیر بار این ظلمها بیرون بروند.
آنهایی که نق میزنند برای این کشور و به خیال خودشان دلشان برای اسلام میسوزد، آنها بدانند که اگر "این اسلامی که الآن در اینجا هستش" سیلی بخورد اسلام تا آخر سیلی خورده است؛ باید هی بنشینید و #حسرت ببرید.
صحیفه امام،جلد 17، صفحه 406.
روغن شحم گاو (پی گاو)
??نکات
1- انواع روغن به ترتیب اهمیت، روغن زیتون، روغن شحم گاوی، روغن زرد گاوی و روغن دنبه گوسفندی است.
2- پیِ گاو از چیزی هایی هست که در شرع یهود حرام است ولی در دین ما و قرآن از آن به عنوان طیبات بیان شده است.
3- شحم گاو به چربی اطراف قلوه گاه گاو اطلاق میگردد.
4- این روغن دارو و درمان عمومی بیماریها و نوعی پیشگیری است (به اندازه ای که وارد بدن می شود به همان اندازه بیماری (چربی مضر) از بدن خارج می شود).
??روش تهیه
شحم گاو را چرخ کرده و در یک ظرف قرار داده و روی حرارت ملایم قرار میدهند.
به مرور زمان، هرچه روغن از آن خارج شد به ظرف دیگری منتقل میکنند.
نکته 1: این روغن نباید حرارت زیاد ببیند؛ فلذا اگر منتظر بمانند تا تمام روغن آن خارج شود و پس از آن روغن را جدا کنند، میماسد و قابل خوردن نیست.
نکته 2: برای گرفتن بوی بد آن، میتوان به آن پیاز، هل، جوز بویا، سیب یا ماست اضافه کرد.
??توضیحات
- در آیه 160 سوره نساء، می فرماید: « فَبِظُلْمٍ مِّنَ الَّذِینَ هَادُواْ حَرَّمْنَا عَلَیْهِمْ طَیِّبَاتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ» (1) یعنی «بخاطر ظلمی که کردند طیبات بر آنها حرام شد.» قرآن تعبیر به طیبات می کند. یعنی خیلی فایده دارد. چون مبالغه نمی کند. الان فروختن پی گاو در تمام دنیا ممنوع است. در کشتارگاه ها نمی فروشند، حتی در ایران. این ها کار کردند. ریشه ها را خشکاندند. چیزی که مفید است را با سیاست از مردم گرفتند و داروهای شیمیایی را که، کارخانه هایشان بیشتر متعلق به صهیونیست ها است را رواج و به مردم دادند.
(استاد تبریزیان)
?هر نوع کپی برداری بدون ذکر آدرس کانال شرعا جایز نیست.
??کانال طب جامع شیعی
telegram.me/joinchat/BYW3iDwUh7wHPz86z4XHUg
دعاپشتِ دعابرای آمدنت
گناه پشتِ گناه برای نیامدنت
دل درگیرمیان این دوانتخاب
کدام آخرآمدنت یانیامدنت
اسارت مسلم پس از جراحتْ دیدن بسیار
??الملهوف :
چون مسلم گروهى از آنان را کشت، محمّد بن اشعث بانگ بر آورد: اى مسلم! تو در امانى.
مسلم گفت: چه اعتمادى به امانِ اهل نیرنگ و فجور هست؟!
و باز یورش آورد و با آنان مى جنگید و سروده هاى حَمران بن مالک خَثعَمى را در روز نبرد خثعم و بنى عامر مى خواند:
سوگند یاد کردهام که جز به آزادگى کشته نشوم،
گرچه مرگ را ناخوش مى دارم.
خوش ندارم که به من نیرنگ بزنند یا فریب بخورمو با آب گوارا
آب گرم و تلخ را مخلوط کنم.
هر کسى روزى مرگ را ملاقات مى کند، با شما نبرد مى کنم و از سختى هراسى ندارم.
به وى گفتند: به راستى که نیرنگ و فریبى نیست. ولى مسلم بِدان توجّه نکرد و پس از دیدن جراحت هاى سنگین، جمعیت بر او هجوم آوردند و مردى از پشت به وى ضربتى زد و به زمین افتاد و به اسارت گرفته شد.
??الملهوف : ص 120
بحار الأنوار : ج 44 ص 357
??الفتوح :
عبید اللَّه بن زیاد براى محمّد بن اشعث پیغام فرستاد که به مسلم امان بده ؛ چرا که جز از این طریق نمى توانى بر او دست یابى.
محمّد بن اشعث پس از آن گفت: واى بر تو اى مسلم ! خودت را به کشتن مده، تو در امانى.
مسلم بن عقیل مى گفت: مرا به امانِ اهل نیرنگ، نیازى نیست. آن گاه به نبرد پرداخت و این شعر را مى خواند:
سوگند یاد کردهام که جز به آزادگى، کشته نشوم
گرچه مرگ را جامى تلخ بیابم.
خوش ندارم به من نیرنگ بزنند و یا فریب بخورم
هر کسى روزى مرگ را ملاقات مى کند.
با شما نبرد مى کنم و از سختى نمى هراسم.
محمّد بن اشعث بانگ برآورد و گفت: واى بر تو اى پسر عقیل! به راستى که به تو دروغ گفته نمى شود و تو فریب داده نمى شوى. این جمعیت قصد کشتن تو را ندارند، پس خودت را به کشتن مده.
مسلم - که خداوند رحمتش کند - به سخن پسر اشعث اعتنایى نکرد و به نبرد ادامه داد تا جراحتهاى سنگینى بر او وارد شد و از جنگیدن ناتوان شد. جمعیت بر او یورش بردند و با تیر و سنگ بر او مى زدند. مسلم گفت: واى بر شما! آیا به سویم سنگ پرتاب مى کنید - آن گونه که به کفّار سنگ مى زنند - در حالى که من از خانواده پیامبرانِ ابرارم؟ آیا حقّ پیامبر را در باره خاندانش پاس نمى دارید؟
سپس با وجود ضعف بر آنان یورش بُرد و جمعیت را در هم شکست و آنان را پراکنده ساخت. آن گاه برگشت و بر درِ خانه تکیه زد.
سپاهیان به سمت مسلم باز گشتند و محمّد بن اشعث بر آنان بانگ زد که : او را رها کنید تا با او سخن بگویم.
پسر اشعث به مسلم نزدیک شد و رو به روى وى ایستاد و گفت: واى بر تو اى پسر عقیل! خودت را به کشتن مده. تو در امانى و خونت بر گردن من است.
مسلم به وى گفت: اى پسر اشعث ! گمان مى کنى تا نیرویى براى جنگیدن دارم. دست دراز مى کنم؟ نه ! به خدا هرگز چنین نمى شود. آن گاه بر پسر اشعث، یورش برد و او را تا پیش یارانش عقب راند. سپس به جاى خود باز گشت و ایستاد و گفت: بار خدایا ! عطش، امانم را بُریده است!
کسى جرئت نداشت به وى نزدیک شود. یا به او آب دهد.
پسر اشعث رو به یارانش کرد و گفت: واى بر شما ! این براى شما ننگ و عار است که این گونه از یک مرد درمانده شوید. همه با هم بر او یورش برید.
همه بر مسلم یورش آوردند و او هم بر آنان یورش بُرد.
مردى کوفى به نام بُکَیر بن حُمرانِ احمرى به سمت مسلم آمد و دو ضربت میان آنان رد و بدل شد. بُکَیر ضربتى بر لب بالاى مسلم زد و مسلم بن عقیل هم بر او ضربتى زد و او کشته بر زمین افتاد.
آن گاه مسلم از پشت سر مورد اصابت نیزه قرار گرفت و بر زمین افتاد و به اسارت گرفته شد و اسب و سلاحش را هم گرفتند.
مردى از قبیله بنى سلیمان به نام عبید اللَّه بن عبّاس نیز جلو آمد و عمامه اش را برداشت.
??الفتوح : ج 5 ص 53