آقای هاشمی نژاد تعریف میکرد: از یک میوه فروش که روی چرخ میوه ریخته بود برای دیدن سید میوه خریدیم. وقتی خواستیم پول بدهیم، پول را قبول نکرد. گفتم اگر مبلغ را نگیری میوه را نمیبرم. میوه فروش گفت آقا سید دست من را گرفت و از جهنم به بهشت برد چگونه پول بگیرم؟
بعد تعریف کرد یک روز سید با عیالش از خانه بیرون رفتند من هم که در محل به دزدی شهرت داشتم به خانهی سید رفتم مقداری اسباب جمع کردم و خواستم از خانه بیرون بروم که در خانه باز شد و سید با عیالش وارد شد.
نگاهی به من کرد و سلام گرمی کرد و گفت «حالا که تا اینجا آمدهای بیا برویم یک چایی بخوریم»
داخل خانه برگشتیم. سید برایم میوه و چای آورد. بهم گفت:«اهل کجایی؟» گفتم خاکسفید. گفت:«این فرش دستی ها مال تو. یک چرخ دستی و میوه بخر و داخل آن بگذار. هرچه هم که از بارت ماند و نخریدند شب خودم از تو می خرم.» .
.
آیت الله فاطمی نیا نقل می کنند:
آقا سید مهدی قوام رضوان الله تعالی علیه مرد بسیار یزرگ و با سعه صدری بود، اعجوبه ای بود! شبی دزدی وارد منزلش می شود همین که فرشی را جمع کرده و در حال بردن بود آقا سید مهدی بیدار می شود، با کمال خونسردی به او می گوید:
می خواهی این فرش را چه کنی؟ دزد می گوید: می خواهم آن را بفروشم.
آقا سید مهدی می گوید: اگر بفروشی آن را از تو خوب نمی خرند، من آن را به تو مباح کردم، حلالت باشد. برو آخر بازار عباس آباد، بگو سید مهدی فرستاده! آن را بفروش و برو کاسب شو!
بعداً دیدند همان شخص، اهل عبادت و تقوی شده و از همان فرش کاسبی و مغازه راه انداخته است.
آیت الله محمدجوادفاضل لنکرانی نقل میکردند
?? حدود سال 1380 در یکی از روزها بعد از کار فراوان از دفتر خارج شدم، ناگهان مردی در حدود پنجاه سال سن به من خطاب کرد و گفت؛ با شما کار لازمی دارم ،به او گفتم خیلی خسته ام بفرمایید در دفتر عصر خواهم آمد، گفت؛ کار من ضروریه، آمدیم در دفتر گفت؛ من مسیحی هستم تکنسین نصب پمپ در چاهها ی عمیق هستم ،الان در کرج پانزده حلقه چاه را باید انجام ،دهم در یکی از شبها خانم نورانی در خواب دیدم، به من گفت؛صلوات بفرست عرض کردم، من مسیحی هستم وصلوات شعار مسلمانها ست، با این کلام آن خانم محو شد، شب بعد دوباره همان خواب تکرار شد، اما در شب دوم فهمیدم که این خانم همان شخصیت حضرت معصومه است که در قم مدفون و مورد احترام شیعیان است .
در شب سوم امام خمینی قدس سره را در خواب دیدم با ناراحتی فرمود؛ میخواهند هدایتت کنند چرا نمیفهمی؟!
عرض کردم چه کنم آقا! فرمود؛ برو قم و اسلام بیاور
سپس به من گفت؛ آقای فاضل من در عالم رویا پیش شما شهادتین را گفته ام، الان هم آمده ام که هر چه شما بگویید، انجام دهم سپس شهادتین را گفت و چند روز در قم ماند، یکی از روحانیون او را تا حدی به دین آشنا کرد من به او گفتم؛ تو باید در زندگی کاری مهمی کرده باشی که اهل بیت علیهم السلام، تو را اینچنین دستگیری کردند، گفت؛ من مشغول به کار خودم هستم و اذیتی به کسی نمیرسانم گفتم ؛گرچه این مهمه اما باید بالاتر از این باشد ،فکری کرد و گفت؛ من شبهای یکشنبه ماشین خود را پر از برنج ،روغن ،چایی، حبوبات و 000 میکنم ودر اطراف تهران کنار خانه فقرا قرار میدهم، معلوم شد که چون از بندگان خدا دستگیری کرده اهل بیت علیهم السلام نیز از او دستگیری نموده اند
این کرامت بزرگی از حضرت معصومه سلام الله علیها نسبت به یک مسیحی است.
پایگاه قرآنی سماموس:
گاه در آیات قرآنی سخن از بهشتی است که انسان و جنیان در آن وارد می شوند. این بهشت به نزدیک بهشتیان آورده شده(تکویر، آیه 13) و ایشان با سلام و صلوات فرشتگان وارد آن می شوند.(واقعه، آیه 26)
اما گاه در قرآن سخن از انسان بهشت است؛ یعنی خود این انسان بهشت است نه این که بهشت را از جایی بیاورند یا او را داخل بهشت بکنند. این مرتبه از مقام انسانیت به کسانی اختصاص دارد که فراتر از اصحاب یمین در مقام سابقون و مقربون قرار گرفته اند. در این مرتبه دیگر ، بهشت بیرون از ذات ایشان نیست، بلکه خودشان بهشت هستند. خداوند درباره این افراد می فرماید: فَرَوْحٌ وَ رَیْحَانٌ وَ جَنَّتُ نَعِیمٍ؛ او روح و ریحان و بهشت نعیم است. نه آن که برای آنان روح و ریحان و بهشت نعیم باشد.(واقعه، آیه 89)
شخصی که روح شده خود دیگر آفریدگار روح در دیگران خواهد بود؛ کسی که ریحان شده خودش جان را به دیگران می بخشد و حرکت نرم پرورش را در موجودات فراهم می آورد. وقتی بهشت نعیم شد، خودش بهشت آفرین می شود. این همان مقام خلافت واقعی انسان است؛ زیرا انسان باید به جایی برسد که خلیفه خداوند شوند و مظاهر اسمایی الهی را در خود تحقق بخشد و در مقام مظهریت در مقام خلاقیت و ربوبیت قرار گیرد و بیافریند و بپروراند. این همان مقامی است که ابلیس خواهان آن بود و می خواست بدان دست یابد و چون نتوانست تلاش می کند تا انسان از آن محروم گردد؛ جایی که انسان روح و ریحان و جنت نعیم می شود و تا این جا در یک صیرورت و شدن های متوالی کمالی به جایی می رسد که یک انقلاب رخ می دهد انقلابی که در آیه 14 سوره زخرف این گونه بیان شده است: وَإِنَّا? إِلَى? رَبِّنَا لَمُنقَلِبُونَ؛ و به راستی که ما به سوی پروردگارمان هر آینه منقلب می شویم.
پایگاه قرآنی سماموس:
زمانی برای عذرخواهی
عذرخواهی زمانی انجام می گیرد که شخص اشتباه و خطا وگناهش را پذیرفته باشد و بخواهد برای جبران آن کاری را انجام دهد. پس در عذر خواهی اموری را می توان دریافت که شامل: 1. پذیرش اشتباه و خطا و گناه؛ 2. اقرار و اظهار آن؛ 3. تلاش و کوشش برای جبران آن می شود.
البته عذرخواهی زمانی پذیرفته است که کار از کار نگذشته باشد و بتوان آن اشتباه و خطا و گناه را جبران کرد. به عنوان نمونه اگر کسی پیش از مرگ گناهی کرد و به پیشگاه خداوند رفته و عذر و پوزش خواسته و توبه و انابه و استغفار کرده به طور طبیعی چون در دنیا می توان جبران مافات کرد، عذرش پذیرفته است؛ اما اگر در شرایط احتضار و مرگ باشد و همانند فرعون در حال غرق شدن، دیگر عذرش پذیرفته نیست. خداوند درباره فرعون می فرماید: وَجَاوَزْنَا بِبَنِى إِسْرَاءِیلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَجُنُودُهُ بَغْیا وَعَدْوًا حَتَّى إِذَا أَدْرَکَهُ الْغَرَقُ قَالَ ءَامَنتُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا الَّذِى ءَامَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرَاءِیلَ وَأَنَا مِنَ لْمُسْلِمِینَ؛ ءَالْـانَ وَقَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَکُنتَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ؛ و فرزندان اسرائیل را از دریا گذراندیم، پس فرعون و سپاهیانش از روى ستم و تجاوز، آنان را دنبال کردند، تا وقتى که در شُرف غرق شدن قرار گرفت، گفت: «ایمان آوردم که هیچ معبودى جز آنکه فرزندان اسرائیل به او گرویدهاند، نیست، و من از تسلیمشدگانم.» اکنون؟ در حالى که پیش از این نافرمانى مىکردى و از تباهکاران بودى؟(یونس، آیات 90 و 91)
خداوند در قرآن به یک قاعده کلی درباره عذرخواهی و زمان آن اشاره داشته و می فرماید: وَلَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّـَاتِ حَتَّى إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّى تُبْتُ الْـانَ وَلَا الَّذِینَ یَمُوتُونَ وَهُمْ کُفَّارٌ أُولَئِکَ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا أَلِیمًا إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِن قَرِیبٍ فَأُولَئِکَ یَتُوبُ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَکَانَ اللَّهُ عَلِیمًا حَکِیمًا؛ توبه، نزد خداوند، تنها براى کسانى است که از روى نادانى مرتکب گناه مىشوند، سپس به زودى توبه مىکنند؛ اینانند که خدا توبهشان را مىپذیرد، و خداوند داناى حکیم است.و توبه کسانى که گناه مىکنند، تا وقتى که مرگ یکى از ایشان دررسد، مىگوید: «اکنون توبه کردم»، پذیرفته نیست؛ و [نیز توبه] کسانى که در حال کفر مىمیرند، پذیرفته نخواهد بود، آنانند که برایشان عذابى دردناک آماده کردهایم.(نساء، آیات 17 و 18)
بر همین اساس در جایی دیگر با اشاره به روز قیامت که دیگر جایی برای بازگشت و بازسازی و جبران مافات نیست، به عذرخواهی برخی اشاره کرده و می فرماید: فَیَوْمَئِذٍ لَّا یَنفَعُ الَّذِینَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ وَلَا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ؛ و در چنین روزى، [دیگر] پوزش آنان که ستم کردهاند سود نمىبخشد، و بازگشت به سوى حق از آنان خواسته نمىشود.(روم، آیه 57)
واژه « یُسْتَعْتَبُونَ» از ریشه «عتب» گرفته شده است. عتبه به درگاهی خانه و هر یک از پله های خانه گفته می شود. در سابق چون عذرخواهان به درگاهی خانه آمده و روی سکو و پله درگاهی خانه می نشستند تا رضایت و خشنودی شخص صاحب خانه را بگیرند و این گونه عذر خواهی کنند، به این عمل استعتاب می گفتند. البته عتاب و سرزنش نیز از همین ریشه است؛ زیرا راه سخت و پله پله ای را عتبه می گفتند و کسی که سرزنش می شد گویی از پله ها و راهی سخت رفته است. به هر حال استعتاب و عذرخواهی و پوزش خواهی تا زمانی که بتوان جبران کرد شدنی است و گرنه شخص نمی تواند با عذرخواهی کاری پیش برد؛ چنان که در هنگام احتضار و در قیامت چنین چیزی شدنی نیست.
پایگاه قرآنی سماموس:
فرق صبر و حلم
در فارسی صبر را شکیبایی و حلم را بردباری می گویند. حلیم کسی است که یک بار اضافی را نیز تحمل می کند؛ مانند همان بار اضافی که پس از دو طرف چارپا در وسط و میانه کمرش قرار می دهند که این بار اضافی که جای حساس هم قرار می گیرد واقعا کمرشکن است. از این رو می گویند شخص حلیم بردبار است که چنین بار سنگین و کمر شکنی را تحمل می کند.
نکته دیگر آن که حلم و بردباری زمانی تحقق می یابد که شخص هیجانات شدید عاطفی و احساسی خود را با عقلانیت مدیریت کند. ا زاین روست که در فرهنگ عربی و قرآن حلم به شکل مجازی به معنای عقل آمده است.
نکته سوم آن که در حلم و بردباری، فشار سنگین درونی است همانند همان میانباری که روی کمر چارپا می گذارند و در مرکز حساس تن قرار می گیرد؛ در حلم فشار در مرکز حساس روان یعنی مرتبه قلب قرار می گیرد که اگر عقلانیت نباشد که قوه مدیریتی نفس است؛ شخص از درون منفجر می شود. این جاست که جای کظم الغیظ و فرو بردن خشم است.
اما صبر، به معنای شکیبایی زمانی شکل می گیرد که انسان در برابر فشارهای بیرون مقاومت کند و عنان اختیار از دست ندهد. از این روست که در روایتی از امیرمومنان صبر در برابر سه امر بیرونی مطرح می شود که شامل: صبر علی الطاعه ، صبر عند المصیبه و صبر عن المعصیه است. ( الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج 2، ص91.)هر سه این ها تکالیف و فشارهای بیرونی است که به سوی انسان هجوم می آورد و شخص صبوری و شکیبایی می کند.
البته گاه در صبوری باید خیلی شکیبایی کرد. در فرهنگ قرآنی به این مرتبه با واژه اصطبار اشاره شده و مثلا قرآن درباره تربیت همسر و فرزند می گوید که انسان باید اصطبار داشته باشد: فاصطبر. درباره فشارهایی که در هنگام تبلیغ وارد می شود نیز باید اصطبار داشت؛ زیرا حرف و حدیث در این محیط خیلی زیاد است؛ زیرا این پیام یا مخالف عقاید دیگران، یا مخالف رفتار دیگران و یا مخالف سنت ها و آداب و رسوم آنان است. پس ممکن است شخص را به هنجارشکنی، یاوه گویی و جنون و مانند آن متهم کنند که باید اصطبار ورزد.
به هر حال، اگر انسان در برابر غضب و فشار درونی وهیجانات شدید روانی مقاومت کند، بردبار و حلیم است و اگر در برابر فشارها و مصیبت های بیرونی مانند مرگ عزیزان یا از دست مال و داشته های محبوب مقاومت کند صبوری و اصطبار کرده که همان شکیبایی است.(بقره، آیات 156 و 157 و آیات دیگر)
? درسهایی از قرآن ?:
?? امام جواد علیه السلام مظهر علم الهی ??
?? برنامه درسهایی از قرآن 11 شهریور ماه 1395
1- نبوت و امامت، تابع علم، نه سن
2- نامه اخلاقی امام رضا(ع) به امام جواد
3- مراسم اربعین و چهلم، ویژه امام حسین(ع)
4- وظیفه والدین در مراقبت از فرزندان
5- اولویت خویشاوندان نیازمند بر دیگران
6- ایستادگی امام جواد(ع) در برابر مامون
7- خطر واقفیه در طول تاریخ
? متن نام امام رضا (علیه السلام) به فرزندش امام جواد از خراسان
«یا ابا جعفر بلغنی ان الموالی اذا رکبت اخرجوک من الباب الصغیر، و انما ذلک من بخل بهم لئلا ینال منک احد خیراً فأسألک بحقی علیک لا یکن مدخلک و مخرجک الا من الباب الکبیر»
فرزندم به من خبر داده اند که چون از منزل بیرون می روی غلامانت بخل و حسادت می ورزند تا چیزی از تو به کسی نرسد، تو را از درب کوچک اندرونی بیرون می آورند، مبادا کسی از تو بهره مند گردد، این به تو می نویسم به همان حقی که بر تو دارم قسمت می دهم رفت و آمد خود را علنی و آشکار کن و از درب بزرگ بیرونی و عمومی قرار بده و هرگاه سوار می شوی درهم و دینار همراه خود بردار تا هر کسی از تو سؤال کند، به او چیزی ببخشی و مردم از خیر تو بهره مند شوند و به عطایای تو خوشخال و مسرور گردند و دوستدار تو باشند.
بخشی از برنامه درسهایی از قرآن 11/06/95
?? متن کامل برنامه ??????
http://gharaati.ir/show.php?page=darsha&id=2423
سیر و سلوک و عرفان:
سالکین مبتدی و سلوک :
سلوک باشگاهی برای تمرین ومیدانی
برای رزم است. آن که آگاهیهای نظری خود را به عمل میکشاند سالک است. وی همانند کسی است که میخواهد ادیب گردد. آگاهی از قواعد صرف، نحو، لغت، بلاغت، بیان و بدیع کسی را ادیب نمیسازد، بلکه ادیب کسی است که این قواعد را به صورت اتوماتیکوار در عبارات و الفاظ بیاورد.
سلوک از هر کار دیگری سختتر است و نباید آن را دستکم گرفت. تنها کسانی در این منزل ورود پیدا میکنند و موفق میشوند که کار خود را جدی بگیرند؛ همانطور که خداوند توان خود را به نحو احسن در آفرینش نظام هستی و نیز نزول قرآن کریم گذاشته است؛ به گونهای که نتوان بهتر از آن آورد. سالک باید تلاش نماید و تمرین داشته باشد و انرژی بسیاری هزینه کند تا سلوک خود را دریابد. خداوند به حضرت یحیی میفرماید: «یا یحْیی خُذِ الْکتَابَ بِقُوَّهٍ» (مریم /12) کسی که سلوک را جدی نگیرد، نمیتواند سالک باشد.
سلوک تمامی عمل است. سالک در ضمن تکمیل حکمت نظری باید به عمل روی بیاورد و تلاش داشته باشد و مدام تاثیر اعمال خود را بر روی روان خویش و ویژگیهای نفسانی خود تست نماید. وی در انتخاب عمل نیز باید از استاد خود برنامه داشته باشد وگرنه عملهای متفاوت و کشکولی سبب میشود او ترش نماید و هر عملی دیگری را خنثی نماید و اثر آن را از بین ببرد یا آن را به سمی کشنده تبدیل کند. سالک نه اهل نوشتن و کاغذ بازی است، بلکه او مدام در پی عمل است و کمتر به سخنان این و آن میپردازد. همانطور که عمل بدون اندیشه تاثیری ندارد، اندیشه نیز نباید مانع از عمل شود. تخطی از این اصل بدانجا میرسد که برخی اهل باطن میگردند و ظاهر را از دست میدهند و برخی نیز به انحراف ظاهرگرایی افراطی و فراموشی از باطن دچار میشوند.
خلاصه آن که عرفان عملی عرفانی مدرسی و آموزشی صرف نیست بلکه علمی است که باید به عمل کشیده شود و حقیقت آن همان عملی است که بر جوارح و جوانح مینشیند، وگرنه مصداق این شعر است:
علم چندان که بیشتر خوانی
چون عمل در تو نیست نادانی
عرفان عملی طرح کادی است برای وصول و رسیدن و کار کردن و مسیری است که با دانشاندوزی صرف منافات دارد.
سالک کسی است که میخواهد هر بلایی را به جان بخرد. او در برابر پروردگار خویش خاضعانه به کنده مینشیند و فروتنانه سرشاخ میشود و عرض میدارد هر کاری میخواهی بکن. البته خداوند هم ملاحظهای ندارد و سالک چنانچه در کار خود جدی نباشد به تلنگری میافتد. سالکی که میخواهد وصول به بینهایت داشته باشد چنانچه به اندازه توانی که باید برای آن گام بردارد توجه ننماید و ملاحظه نکند که در این برهوت عاشقکشی حلال است و خداوند با پیامبر عشق خود؛ امام حسین علیهالسلام آن کرد که کرد، چگونه میتواند گام از گام بردارد. قتل و شهادت و از دست دادن دنیا و ناسوت و آبرو و حیثیت و علم و پنجه در پنجه فقر داشتن حداقلی لوازم این مسیر است. مسیری که ممکن است چنان تاب بردارد که شاسی را لوله کند.
سلوک امری مَدرسی صرف و خواندنی نیست، بلکه باید بدون آن که قار قاری داشت کاری پشت کار قبلی کرد و ساکت و آرام زحمت کشید.
مشکل عرفان عملی این است که همه ادعای کاربلدی آن را دارند و چیزی یاد نمیگیرند. افزون بر آن که سیستمی آموزشی برای آن نیست، از همین رو بازار عرفانهای کاذب و نوظهور رواج چشمگیری دارد. عرفان و سلوک یک دانش پیچیده است که باید اصول و قواعد آن را بر اساس مکتب اهلبیت علیهمالسلام و تجربه عالمان شیعی فرا گرفت که البته این امر خارج از سلوک است و به آن سلوک گفته نمیشود و باید آن را عملیاتی و اجرایی نمود که فرد در نقطه شروع عمل و تمرین سالک میگردد نه پیش از آن.
#سالکین_مبتدی_و_سلوک
@sserfan