بسم الله الرحمن الرحیم
پس آقا کجایی؟ کجایی؟
در 1182 سال پیش، نوری از آسمان به زمین هبوط کرد. این نور، ستاره مجلس خوبان بود که از خوف جسارت امریکایی های آن زمان، از پس پرده نورافشانی می کرد. نامش را هم نام مرد اول قریش نامیدند. از طرف مادر، فاطمی و از طرف پدر، علوی است. پدرانش در نهایت غربت زندگی کردند چون حاضر به مذاکره با دولت جور نشدند. در اوج مظلومیت شهید شدند چون مردم جامعه غافل بودند. می دانستند خلیفه بر حق آنها هستند اما منفعت را در پیروی از خلیفه شیطان می دانستند. شاید از گرانی نان و تورم می ترسیدند. از آنجا که این تجربه تلخ در مورد سید مهدی محمدی تکرار نشود، تا اطلاع ثانوی نیست اما هست!! منتظر فرمان است. به محض صدور فرمان زائر بیت الله الحرام خواهد شد؛ همان جا که حاجیان ایرانی، امسال نخواهند رفت! با تکیه بر دیوار کعبه خود را معرفی می کند. شاید این معرفی به خاطر این باشد که در آن زمان کسی او را نخواهد شناخت. یارانش را فرا می خواند. با توکل بر حضرت حق به سوی فتح قلوب می تازد. سلمان فارسی یا به عبارتی سلمان محمدی حتما خواهد بود. این بشارت را رحمه العالمین به او و ما داده است.
تولدش مبارک!
بیایید برای گرامیداشت تولدش 1182 شمع ایرانی روشن کنیم. بیایید برای کیک تولدش از مواد اولیه ایرانی استفاده کنیم. شاید خوشحال شود، چون فرمانده انقلاب، آن جانشین چون آفتاب، فرموده است؛ «از اجناس داخلی استفاده شود.» شاید چند شمع در لابلای مجلس خاموش شود اما اشکال ندارد، دل آقا روشنتر می شود!! چون تولید، تولید ملی است. بیایید کادوها و هدیه هایمان ایرانی باشد. ایرانیِ ایرانی!
آنچه بزرگان می گویند حاکی از این است که ایشان را با هدیه های ما کاری نیست. ایشان با قلب و دل ما کار دارد. قلب و دلی می خواهد آتشین! ملتهب و جوشان. قلبی آکنده از شور و شعور. این ها را در فرمایشاتش فرموده است. نماز با حال، محافظت چشم از تیرهای شیطان، دعای مشتی برای آمدنش و... از جمله سفارشات ایشان می باشد. این یعنی آنها که در خیابان ها شربت می دهند، مواظب باشند، مواظب چشمانشان باشند. چشمی که تیر بخورد مجروح می شود. چشم مجروح به درد آقا و مولا نمی خورد.
بیایید امسال به جای شادی برای تولدش، برای نیامدنش گریه کنیم. آن هم نه گریه هایی از جنس تخلیه عقده و مشکلات، نه، گریه کنیم که چرا ما آن جامعه مد نظر دولت ظهور نیستیم؟ اگر هستیم پس آقا کجایی؟ کجایی؟