سیر و سلوک و عرفان: بردرگه جانانه جز سجده مقامی نیست اندر دل دیوانه جز عشق مرامی نیست شوریده و آشفته دل در غم او خفته دل را همه حرف از او وز خویش کلامی نیست بی نام شده جاری از هرچه صفت عاری صدنامه از او لیکن وابسته به نامی نیست از بهرمدد حاضر ، منظور دل وناظر کان حضرت شاهی را دوری ز غلامی نیست خورشیدجهان افروز کز او همه دم چون روز وین روز مخلد را بااو شب وشامی نیست در دام غمش بس دل آزاد ز خاک وگل جز با غم اودل را آزاد زدامی نیست رندانه نظر باید تادل به یقین آید جز باده ی عشق او اندر دل جامی نیست #شعر_قواعد" @sserfan