قسمت سوم
در این نوشته استاد تلاش مىکند تا معیارهایى براى نقادى عملکردها ارایه کند. در واقع مىتوان ادعا کرد که این نوشته بیشتر به دنبال آن است که معیارهایى را براى نقادى عملکردها در طول تاریخ ارایه کند همانطور که مىتوانیم این نوشته را روش نقد رهبران تاریخ معاصر ایران بدانیم. با این معیار که «ما باید حق را از حق و براى حق بخواهیم و اینقدر بیدار باشیم که حق ما طعمه باطل نگردد و قدرتهاى استعمارى از آن تغذیه نکنند»، فعالیتهاى اصلاحى سید جمال و دیگر روشنفکران اصلاح طلب را نقادى مىکنند و اینکه تنها نیت پاک داشتن کافى نیست بلکه باید پیش از خراب کردن، وسائل آباد کردن را در دست داشت، با داشتن نیروهاى خارجى و نفرات احساساتى و ... نتیجه به کام انگلیس است و تجزیه عثمانى و استعمار ایران. ایشان موضع سید جمال و مجاهدین شیعى را در این مىدانند که هدف خود را در نقشه دشمن مىجستند و با پاى او مقصد خود را مىطلبیدند در حالى که قرآن آنها را پیش از این از تکیه کردن بر دشمن بر حذر داشته بود. اینکه «براى مبارزه، به نیروى انسانى نیازمندیم و براى تهیه نیرو باید به افراد آگاهى و شخصیت داد و سپس این شخصیتهاى آگاه را به وحدت رسانید» معیار دیگرى است که مطرح مىکنند و براى به وحدت رساندن و شخصیت دادن نیز باید آنان را با هدفهاى کلان و بزرگ حکومت دینى آشنا کرد. علاوه بر نیروى انسانى، براى مبارزه به نیرو و مهمات نیاز است که باید آن را مبارزان خود تهیه کند نه این که از دشمن وام بگیرد، اتکاء باید به قدرت داخلى باشدامیر کبیر با تمامى امکاناتى که در کشور فراهم کرده بود و حتى با وجود سازمان جاسوسى دقیق و ریشه دار، از این امر غافل بود که نه توجهى به آینده داشت و براى خود همفکر و همدستى تهیه کرده بود و نه اعتنایى به نفود دشمن در داخل ایران و حتى در داخل کاخ داشت و این دو غفلت باعث شد که او شکست بخورد و این نه از قدرت دشمن که از ضعف امیر بود.
یک رهبر انقلابى باید براى حرکت خود طرحى داشته باشد تا بداند در هر حادثهاى چه مىخواهد و چگونه باید آن را اجرا کند و نقشه کار براى اهداف خود را داشته باشد تا در نقشه دیگران واقع نشود و بعد از تخریب وضعیت موجود بداند که به عنوان طرح بدیل و جایگزین چه چیزى را مىخواهد جایگزین وضع فعلى کند تا دیگران به جاى او طرح ندهند و او را تبدیل به نردبانى براى رسیدن به اهداف خود نکنند. ایشان با دادن چنین معیارهایى مجموعه حرکتهاى شکل گرفته در دوران رضاخان، بعد از جنگ جهانى دوم، رقابت نیروهاى استعمارى و چگونگى ورود آمریکا به ایران، حرکت ضد انگلیسى مصدق، ورود کمونیزم به ایران و حتى جریان اصلاحات راضى و مبارزات روحانیت و شکلگیرى مجاهدین و فدائیان خلق را مورد بررسى قرار مىدهد و در انتها از تبدیل حرکتهاى استعمارى به شکلهاى جدید (امپریالیسم) و طرحهاى نوى امپریالیستى در ایران سخن مىگوید.