عبدالکریم سروش:
سخن از احیای دین نه بدعت است و نه امری بدیع، عارفان و احیاگران گذشته. ملول از مخفی ماندن دین و گوهر آن، زواید و غبار از حقیقت دین پیراسته بودند. و با ستردن غبار از چهره دیانت سعی در آشکار نمودن حقیقت آن داشتند. از همین روی غزالی و فیض ملول از این بودند که چرا دین فروشان به میدان آمده اند? و ظاهر شریعت جای باطن آن را گرفته است? اینان باطن را از ظاهر و ریشه را از شاخه شریعت گرفتند و بر سرجای خود نشاندند. امثال مولانا و سید حیدر آملی، و شیخ شبستری، بی تردید در این مسیر گام نهادند، لذا اینان از دل بستگی مردم به ظاهر شریعت معذب بودند. اگرچه خواص از گفتن باطن شریعت منع می شدند ولی دین خود را به خاطر رازهای نگفتنی آن دوست داشتند. از این روی غلبه ظاهربینان و قشری نگران بر پوسته دین جز ظلم و ستم به دین نیست و آن گوهر اصلی دین که در صدف شریعت نهفته است آشکار نخواهد شد. از طرفی احیاگری در دین نه بدعت است و نه امری بدیع به شمار می رود. تلاش احیاگران پیشین بر این بود که دین را از دست دین فروشان و دین نشناسان خارج نمایند. و اما امروز وظیفه احیاگران دینی به سلامت عبور دادن دین از میان ظاهربینان و مقلدان دین است. پیشتر این عمیق جمله اقبال لاهوری که اسلام دین خدمت به خدا است نه دین خدمت به استبداد مورد بررسی قرار گرفته است. لذا این گفته که، کسانی که اجتماعشان بر چنین تفکری بنا شده باید ابدیت و تغییر را سازگار نمایند ناظر بر ارتباط سنت و شریعت با تجدد است. کسانی که بر تجدد دست نهادند همچون اروپاییان بی دین گشتند و کسانی که بر ثبات صرف دست نهادند نیز چنین. لذا خام اندیشان آسان گیر و عاجز از درک دقیق دین و هندسه و جغرافیای معرفت دینی کوشیدند جهت رمز زدایی از دین تمام آراء علمی جدید را از میکروب تا هواپیما و الکتریسیته به رخ همگان بکشند و با این حیله غبار کهنگی از ساحت دین بزدایند. عده ای در اجتهاد کوبیدند و حلال همه مشکلات را از آن طلب کردند. درد جان سوز این بود که گفتند که مائیم که چنین گنجی داریم و دیگران از این گنج بی بهره اند که از قضا سرکنگبین صفرا فزود. اگر چنین است پس چرا بر لب آب حیات این همه تشنه نشسته اند? و چرا جوامع غیر شیعی و شیعی به مشکلات یک سان دچار هستند? و چرا همگی در کار خود درمانده اند?مگر همه مشکلات فقهی است که اجتهاد راهگشای آن باشد? ندای فقه پویا و سنتی که در جامعه ما برخاست و از همه بالاتر، ندای آن مصلح سیاسی و پیام آور عزت مسلمین در این قرن، حضرت امام خمینی(ره)، نشان داد که اجتهاد مصطلح حوزه کافی نمی باشد(صحیفه نور، جلد بیست و یک، ص چهل و هفت) و نیز نشان داد که آن اجتهاد هم خودش محتاج اجتهاد بوده است. و اگر اجتهاد همان باشد که تاکنون بوده بدان امید چندانی نباید بست. بگذریم از اینکه به قول اقبال در میان اهل سنت هم نیز بسته شدن در اجتهاد وهمی بیش نبوده است...