بسم الله الرحمن الرحیم
وقتی قلم، بیان را برباید!
گام به گام روزها سپری می شوند. روزهایی که در آن، جان انسان ها با عطر حضور فرشتگان نوازش داده می شود. روزهایی از جنس فرصت. روزهایی با طعم گرسنگی و تشنگی، روزهایی که در آن روضه های عطش باز سازی می شوند.
این روزها، برای رفاه زده ها، معده های همیشه فعال، فقرای بی مایه و جنس های ناپاک، روزهای سختی است. تورات و انجیل و زبور و قران یادگار این ایام هستند. کتاب هایی که نماز و روزه را از طرف خدا برای ولی عهدها هدیه آوردند. این تحفه های از عرش آمده، مرفهین و شکم های بی صاحب و فقرای وابسته را محکوم می کنند. مرفهین همیشه در اسارت مکان خویشند و شکم های بی صاحب در اسارت غذاهای لذیذ.
گرچه در حالت عادی، گرسنگی، قند خون را می کاهد، رفتار انسان را می ساید و اخلاق او را می فرساید، اما گرسنگی رمضان، با صبر همراه است. صبری که چون دژی محکم در برابر کاهش قند خون، سایش رفتار و فرسایش اخلاق می ایستد. مدام به انسان وعده افطار می دهد و شورش های درونی را سرکوب می کند.
«آری رمضان ماه صبر است.» (گلچین صدوق، ج2، ص18) صبری که صاحبش را راهی معبد دوست می کند و در میکده جاوید جای می دهد.
بیایید با صبرمان، ناملایمتی ها را از صحنه زندگی حذف کنیم و رمضان الکریم بهترین فرصت برای این امر خبر است.
نمی دانم چه شد؟ می خواستم از خانه های کذایی صدرآباد و خرابه های کوشکنو و چرخاب بنویسم، اما قلم، بیانم را ربود! به بهانه ماه خدا، از رفاه زدگی و معده های فعال و فقرای مضطرب نوشت.
جواد حاجی اکبری