خاطرات جبهه و جنگ:
#پدر_شهدا
?? ????????
پیرمرد نجار اصفهانی برای ساخت تابوت جهت شهدا به معراج شهدای اهواز آمده بود.
هر روز شهید می آوردند ....
پیرمرد ، دست تنها بود اما سخت کار میکرد و کمتر وقتی برای استراحت داشت .
روزی از روزها همین که داشت از لابلای پیکر مطهر شهدا عبور میکرد،
شهیدی نظرش را جلب کرد ؛
کمی بالای سر شهید نشست
رو به شهید کرد و با همان لهجه ی شیرین اصفهانی گفت :
باریکِلاااا ، باریکِلااااا
و بلند شد و به کارش ادامه داد .
یک نفر که شاهد این قضیه بود ، سراغ پیرمرد رفت و جویا شد.
پیرمرد نجار تمایلی به صحبت کردن نداشت.
همان یک نفر ، سماجت کرد تا ببیند قضیه ی باریکلا گفتنهای پیرمرد چه بوده است.
پیرمرد با همان آرامش گفت : پسرم بود.????
چه زیبا فرمودند: که المومن کالجبل الراسخ
. https://telegram.me/joinchat/CvDKIj-MkVRpT7rXu_msww
.
گروه یادگاران جبهه و جنگ
.
.