سیر و سلوک و عرفان:
پرسش و پاسخ :
لطفا بفرمایید مراقبه چه ارتباطی با خودشناسی و سفر الی الله دارد.
با سلام
هیچ فاصله ای بین انسان و خدا وجود ندارد الا "خود" اعتباری ادمی.
یعنی یه هستی مجازی موجب شده که انسان خودش رو ببینه نه خدا رو
به تعبیر بالاتر اصلا خودی وجود نداره
اینکه بگوییم "من" هستم و خدا هم هست و حالا " من" میخواهم به خدا برسم این خودش شرکه چون قائل به دو تا وجود میشویم یکی " من" و یکی خدا
حدیث ما و من مگو با او
یا تو در میان باشی یا او
بنابراین هستی جز یکی نیست الا خدا
حال سوال اینجاست که اگر" من" وجود ندارم و هر چه که هست خدا هست پس این "منی" که بهش مشعر هستم و موقعی که به "خودم" مراجعه می کنم می بینم که هستم پس این "من" کیه
جواب اینه که این "من" هیچ چیز نیست الا گناهان تو
به عبارت دیگه با گناهانی که انجام شده یه "من " ی در انسان بوجود امده که شده "من" و وجودی که خودش رو از خدا جدا می بینه
حدیث جالبیه که میگه :
وجودک ذنب لا یقاس به ذنب
یعنی هستی تو بزرگترین گناهی است که هیچ گناه دیگری قابل مقایسه با اون نیست.
پس فهمیدیم که " خود" ی وجود داره که حجاب شده بین خدا و انسان و هر موقع اون " من" و " خود" از میان برخاست اونوقت سر کله خدا هم پیدا میشه .
تو خود حجاب خودی از میان برخیز
و اما بعد ...
چگونه بر این " خود" مشعریم ؟
معلومه بوسیله فکر
یعنی تا زمانی که فکر می کنیم هستیم و می دانیم که " وجود" داریم
پس میشه گفت که " خود " و" فکر" یکی هستند.
شما برای چند ثانیه اگر توانستید فکر نکنید " خود" از میان بر می خیزه و می افتید در عدم
در بی فکری است که نه " خود" ی است و نه " من " ی و نه جدایی و نه فراقی و نه وصالی و نه ...
پس دانستیم که گناه شد " خود" ،" خود " شد " فکر " و فکر شد عامل جدایی و به عبارتی شد " هستی اعتباری" که ادعای فرعونیت کرد و گفت که " من" وجود دارم و خدا رو زد عقب
و اما بعد ...
حالا این فکر یا گناه و یا "خود" که هر سه یکی هستند رو چه طوری باید بشناسیم و از بین ببریم
اینجاست که سر و کله مراقبه نیز پیدا میشه
کافیه در خلوت بنشینی و به این گناهان و یا فکر ها و یا "خود "ها نگاه کنی
انوقت میبینی که از دل و جانت فکر داره بالا میره و در محاصره افکار و" من" ها هستی
جان همه روزه لگد کوب خیال
وز زوال و زیان و خوف مال
نه صفا می ماندش نه بال و پر
نی به سوی اسمان راه سفر
هر گاه آدمی به مراقبه نشست انوقت میبینه که هر گناهی که در روز انجام داده در قالب فکر بر او ظهور کرده و دل و جانش رو مشغول و به اسارت خود در اورده
نگاه نامحرم ها
حسادت ها
بغض ها
کینه ها
جهت گیری های نفسانی ها
شرک ها
خود نمایی ها
همه و همه در قالب" خود" و "فکر" بر انسان ظهور کرده و شده "خود "و حجاب بین اون وجود مطلق
در مراقبه انسان میدونه چه بلایی بر سر خود اورده
میدونه که هیچی نیست جز گناه و خیال
اینجاست که این آگاهی ها موجب میشه که خود و نفس رو بشناسه و از گناهانی که انجام داده توبه کنه و در فردای اون روز از اون گناهان تکرار نکنه و رفته رفته با مراقبه و ازدیاد اگاهی ها " خود" ضعیف تر و ضعیف تر میشه تا جایی که خدای می ماند و بس
خود همو بود اولین و اخرین
شرک جز از دیده احول مبین
ظن برده بودم به" من" که من ،من بودم
" من " جمله تو بودم و نمی دانستم
با من بودی تو را نمی دانستم
یا من بودی تو را نمی دانستم
رفتم ز میان من و تو را دانستم
تا "من" بودی تو را نمی دانستم