چرا عرفاى ما همه زیبایى دوست بوده اند؟
??براى آنکه عارفان حظى از این زیبایى را در درون خود احساس مى کردند.
زیبایى هاى درون،
زیبایى هاى بیرون را براى آنان معنى دار کرده بود.
بلکه از این بالاتر به آنان کشف زیبایى را آموخته بود.
در جاهایى که چشم هاى ناآزموده دیگران زیبایى را نمى دیدند،انان مى دیدند.
این کشف کوچکى نبود که عارفان ما خداوند را زیبا مى دیدندو این زیبایى را واقعا دریافت مى کردند.
جمال خداوند سخنى است که بسیارى به زبان مى گویند ولى نوادرى آن را به دل درمى یابند.
زیبائیى که مافوق تصور است وبسى برتر است از زیبایى هاى عنصرى و خاکى و جسمانى:
هرکسى پیش کلوخى سینه چاک
کان کلوخ از حسن آمد جرعه ناک
این زیبایى هاى ظاهرى،باده هاى خاک آلودند،جرعه هایى از حسن اند که برگل ریخته شده اند.
یک انسان زیبا،یک گل زیبا،یک منظره زیبا،زیباهستند اما زیبایى ناخالص و خاک آلود.
این باده خاک آلود که اینجنین مست و مجنون مى کند،اگر خالص باشد صد بار مستى آورتر است.
جرعه خاک آمیز چون مجنون کند
مر ترا تا صاف او خود چون کند