داستان های تربیتی:
???????????
??تعهد روباه به حاج محمد صادق تخته فولادی استاد مرحوم شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی(رض)
?در یک زمستان سخت که برف زیاد باریده بود؛در یک شب به حاج محمد صادق تخته فولادی عرض می کنند روباهی پای دیوار تکیه ایستاده و از سرما می لرزد.می فرمایند گوش اورا بگیرید و بیاورید اینجا،می روند روباه را می آورند مرحوم حاجی خطاب به روباه می فرمایند در اینجا اطاقی هست که چند مرغ و خروس ما در آنجا است تو هم می توانی شبها بیائی و در آن اطاق با آن حیوانات بمانی و صبح که شد دنبال کارت بروی.
سپس به خدمتکارشان می فرمایند:روباه را ببرید در اطاق مرغها جای دهید.از آن پس،روباه هر شب می آمد و مستقیم به اطاق مرغها می رفت و تا صبح پهلوی آنها بود.صبح که می شد از تکیه بیرون می رفت.بعد از مدتی یک شب یکی از مرغها را می خورد و صبح زود هم طبق معمول از تکیه خارج می گردد اما شب که بر می گردد دیگر داخل تکیه نمی شود و بیرون تکیه پای دیوار می خوابد.جریان را به حاجی عرض می کنند.می فرمایند بروید روباه را بیاورید.روباه را می آورند.حاجی رو به او کرده می فرمایند:تو تقصیر نداری طبع روباهی تو غلبه کرد و بر خلاف تعهدت عمل نمودی،حالا برو جای هر شب بخواب ولی شرط کن دیگر خطا نکنی،می فرمودند دو ماه دیگر روباه هر شب می آمد و صبح می رفت بدون اینکه دیگر متعرض این حیوانات بشود،تا اینکه زمستان تمام شد.
زان بیاورد اولیاء را بر زمین
تا کُنَد شان رَحمةً لِلعالمین
[مولوی،مثنوی دفتر سوم،1843]