سیر و سلوک و عرفان:
مکاشفه و کرامت :
به راستى مرتاضان چه کرده اند که گاهى با تمرکز نگاه، موجود زنده اى را از تحرّک باز مىدارند؟! چگونه برخی میتوانند از گذشته خبر دهند؟ جنّیان را چگونه مىشود به خدمت گرفت؟ آیا این کارها کرامت به حساب مىآید؟ فرق این کارها با مکاشفه چیست؟ و در یک کلام، کارهاى خارقالعاده چه پیامى دارند؟
از مدّعیان دروغین که بگذریم، اعمالى چون ارتباط با ارواح، تسخیر جن، تله پاتى و طىالارض، هیچکدام به خودى خود، دلیل بر حقّانیت فاعل آن نیست؛ به عبارت دیگر هیچ کس با انجام دادن این امور، نه به قطب و مرشد تبدیل مىشود و نه ادّعاهایش براى دیگران وظیفه شرعى و اخلاقى ایجاد مىکند.
«شیطان نیز در یک نفس، از مشرق به مغرب مىرود. این چیزها، قیمتى ندارند. مرد آن است که میان مردم زندگى کند و با آنها رفت و آمد و داد و ستد کند؛ زن بگیرد و با دیگران معاشرت داشته باشد و یک لحظه از خداى خود، غافل نباشد»
مسلّم است که انسان مىتواند با انجام دادن کارهاى مشکل و ریاضت، قدرتهاى غیرعادىِ روح و نفس خود را باز یابد. خداوند متعال، این قدرتها را به نفسِ انسانى عطا کرده و توانایى انجام آن، از خواص نفس انسان است که با ایمان و تقواى افراد، ارتباط مستقیم ندارد؛ تا جایى که گفتهاند: لازمه ارتباط با جنیّان کافر، توهین کردن شخص احضار کننده به دین حق است.
از این روی، ارباب معرفت، مکاشفه را به دو نوع رحمانى و شیطانى تقسیم کردهاند؛ یعنى عامل مکاشفه، ممکن است فرشته یا شیطان باشد. ملاک تشخیص این دو را از همدیگر تعالیم قرآن و سنّت معصومین: ذکر کردهاند؛ یعنى هرچه در مکاشفه به دست آید، اگر با مضامین و دستورهای قرآن و روایات معصومین همخوانى داشته باشد، «مکاشفه ربانى» است؛ در غیر این صورت، دست شیطان، صحنهگردان نمایش بوده است.
بنابراین، حتى اگر ثابت شود که مکاشفه، رحمانى بوده است، نه فقط سخنان او در حقّ دیگران حجت نمیباشد، بلکه حتی دلیل بر این نیست که صاحبش مربّى کامل شده باشد.
پرسش دیگری که مطرح میشود این است که: فرق عارفان حقیقى با صاحبان اعمال غیرعادى (مثل مرتاضان) چیست؟ پاسخ را در قالب تمثیلى چنین گفتهاند: «اگر کسى در کویری دوردست، براى یافتن آب، زمین را حفر کند و پس از تلاش زیاد به چند سکه طلا دست یابد، هر چند طلا با ارزش است، نباید فراموش کند که به دنبال آب (منبع حیات) بوده است و در این بیابان، سکههای طلا، تشنگى او را برطرف نمىکند. او موقّتاً خوشحال مىشود؛ اما اگر دست از ادامه کار بکشد، ممکن است از تشنگى هلاک شود؛ اما اگر حفر چاه را ادامه دهد، هم به آب مىرسد و هم طلا را دارد.»
بزرگان دین فرمودهاند: دست یافتن به این قدرتها، براى اولیاى دین، «نُقل و نبات» راه است که خداوند در زمان مصلحت به دوستانش عطا مىکند. این قدرتها، فطرت تشنه بشر را سیراب نمىکند و این فطرت، باید به اصل خود برگردد.
فروتر از آب، سراب است که بهرهای از حقیقت ندارد. هدف سالک حقیقى، تحصیل روح تعبّد و رسیدن به زلال بندگى و سپس ر?یت اسما، صفات، شهود ذات حق و درک جمال و جلال او و در نهایت فنای در اوست؛ نه رسیدن به قدرتهاى ویژه. راه رسیدن به بندگى حقیقى خداوند، «شریعت» است؛ به عبارت دقیقتر: «شریعت، طریقتِ حقیقت است» و «قرآن، عرفان و برهان»، همه یک حقیقتند. ابن عربى مىگوید:
هر که از شریعت فاصله بگیرد، اگر تا آسمان هفتم بالا رفته باشد، به چیزى از حقیقت، دست نخواهد یافت... چرا که حقیقت، عین شریعت است. شریعت، مانند جسم و روح است که جسمش، احکام و روحش حقیقت است.( فصوص، ج 1، ص 35)