شهدا:
????????????????????????????
??کرامات شهدا
??عاشورا....
آبان ماه سال 59 بود.روز عاشورا آماده شدم تا به هیئت بروم ساعت ده صبح بود.یکدفعه ضعف شدیدی در بدنم حس کردم.گویی جان از بدنم خارج می شد.همان جا کنار در نشستم.نفهمیدم خواب بودم یا بیدار.
یکدفعه محمد پسرم را دیدم که با فرق خونین روی زمین افتاده!چند روزی ازعاشوراگذشت .
شخصی که می گفت از همرزمان محمد است به خانه ما آمد.
ایشان گفت:صبح عاشورا با سی نفر از بچه های سپاه سر پل ذهاب به عملیات رفتیم.در راه در کمین ضد انقلاب گرفتار شدیم .از جمع بچه ها فقط من توانستم از میان کوه و تپه ها فرار کنم.بقیه بچه ها به شهادت رسیدند.
پرسیدم شما محمد من را دیدی ؟مطمئن هستی شهید شده؟!
گفت:بله،اتفاقا ایشان را دیدم.گلوله ای به فرق سر او اصابت کرد وروی زمین افتاد پرسیدم چه ساعتی این اتفاق افتاد؟
گفت:حدود ساعت ده صبح!اما من سالها در آرزوی دیدار پسرم بودم.هیچ خبری از او نداشتم.تا اینکه دو سال قبل ناراحتی قلبی من شدید تر شد.آنقدر که هیچ کاری نمی توانستم انجام دهم.تا اینکه انتظار من به سر آمد.!
یک شب در عالم رویا پسر من محمد با لباس سپاه ویک اتومبیل زیبا به دیدار من آمد.
با هم به بهشت زهرابر سر مزار حسین پسر دیگرم رفتیم.آنجا خیلی خلوت بود.همین که به مزارحسین رسیدیم یکدفعه جمعیت زیادی در کنار ما جمع شده اند.آنها به من ومحمد سلام کردند .فهمیدم آنها شهدا هستند.
بعد محمد من را به خانه رساند.واشاره ای به قلب من نمود.یکدفعه از خواب پریدم.
پزشک معالج هم باورش نمی شد .هیچ اثری از ناراحتی قلبی بجا نمانده بود.قلب من دیگر هیچ مشکلی پیدا نکرد.
راوی:مادر شهیدان محمد وحسین دهلوی
????????????????????????????
@loveMartyrs کانال شهدا