آوای شــــــــیــــــــعـه:
??????????
????????
??????
????
??
ذلت طمع
شبلى یکى از عارفان وارسته بود، روزى با همراهان وارد مکتب خانه اى شد نگاه به شاگردان کرد، دید هنگام چاشت است و ملاى مکتب به آنها اجازه داده تا غذایى که با خود آورده اند بخورند، در این میان دید دو کودک کنار هم نشسته اند، از وضع لباس و غذاى آنها پیدا است که یکى فقیرزاده، و دیگرى از خانواده مرفهى است، به نگاه خود ادامه داد، دید فقیرزاده به نام روغنى و حلواى ثروتمند زاده نگاه کرد و طمع نمود و به او گفت: از نان و حلواى خود کمى به من بده، ثروتمندزاده در پاسخ او گفت: اگر سگ من بشوى و مثل سگ، عوعو کنى، به تو مى دهم
فقیر زاده پیشنهاد او را پذیرفت، عوعو مى کرد و کم کم از ثروتمند زاده نان و حلوا مى گرفت، شبلى به همراهان گفت: ببینید، اگر آن فقیر زاده قناعت داشت، خود را سگ نمى کرد تا کمى حلوا بگیرد، و این درس را بیاموزید که طمع موجب ذلت و خوارى است
??داستان های صاحبدلان
@avaye_shia
??
????
??????
????????
??????????