بسم رب الشهداء
بسم رب الشهداء
کنار قدم های حسین!! (5)
دوشنبه ششم محرم الحرام 61 ه
عمر سعد که اندیشه دوتابعیتی شدن (گندم ری)، وی را سخت به خود مشغول کرده است از جانب عبیدالله، نامه ای دریافت می کند؛ ای عمر! از نظر نیرو مضایقه نکردم، بچه های بالا هم مواظبت هستند، خبرها را لحظه به لحظه برایم مخابره می کنند.
هر چه می گذشت، بوی جنگ نیابتی دماغ ها را آزار می داد. عمر بن سعد به نیابت از یزید؛ مردک شیطان صفت و حسین؛ به نیابت از محمد؛ بهترین بنده خدا !!
اما در سپاه حسین؛ حبیب بن مظاهر؛ ریش سفیدی متواضع که درس هایش را در کلاس معرفت با نمره بالا قبول شده بود و در دوره کارآموزی به سر می بُرد، از امام جوانش رخصت گرفت تا به میان طایفه اش برود و تبلیغ کند آنهم منبر سیاسی!! تبلیغ برای قیام و یاری حسین. زحماتش جواب داد. 90 نفر همراهش شدند اما در میانه راه با سپاه عمرسعد برخورد کردند. مردود شدند و حبیب را مثل مسلم، تنها گذاشتند.
ابن مظاهر، با شرمندگی خدمت حسین رسید. وقتی حسین؛ مقام ارشد جمهوری اسلامی نبوی، جریان را فهمید، فقط یک جمله فرمود: «لاحول و لا قوه الا بالله»
حسین، آرام است ...!!
جواد حاجی اکبری
محرم 97 ش