عمرو بن ثابت نقل مىکند که امام باقر (ع) فرمودهاند: دوزخیان از سختى عذابى که در آن مىبینند همچون سگان و گرگان زوزه مىکشند. اى عمرو! چه مىپندارى در باره قومى که مرگ آنان فرا نمىرسد تا بمیرند و از عذاب آنان هم کاسته نمىشود و در دوزخ تشنه و گرسنهاند، چشمهایشان را غبار پوشانده، کر و لال و کورند و سیهروى و زیانکار، مانده در دوزخ و پشیمان و خداوند بر آنان خشم گرفته و بر آنان هیچ رحمتى نمىشود. و از عذاب ایشان کاسته نمىشود و در دوزخ گداخته مىشوند و از گنداب گرم آن مىآشامند و از زقوم مىخورند و با قلابهاى آتشین از بدنهایشان مىکنند و با گرزهاى آتشین آنان را مىزنند و فرشتگان سختگیر و خشن رحم نمىکنند و آنان در دوزخ بر چهره افتادهاند و با شیطانها در یک بند کشیده شدهاند و در زنجیر و غل بستهاند. اگر دعایى کنند برآورده نمىشود و چون نیازى بخواهند، کسى نیازشان را برنمىآورد. این است حال کسانى که به دوزخ درافتند.[1] همان حضرت فرموده است که چون پیامبر (ص) را به معراج بردند، از کنار هیچ آفریدهایى عبور نفرمود مگر آنکه در او شادى و مهر و لطف و گشادهرویى دید تا آنکه از کنار کسى گذشت که توجهى نکرد و سخنى نگفت و پیامبر او را ترشروى و خشمگین دیدند. به جبریل فرمودند: از کنار هیچ کس نگذشتم مگر اینکه خوش روى و شاد و مهربان بود مگر این شخص. این کیست؟ فرمود: این مالک دوزخ است و خدایش او را چنین آفریده است. پیامبر فرمودند: دوست دارم از او بخواهى که آتش دوزخ را به من نشان دهد. جبریل به مالک دوزخ گفت: این محمد (ص) رسول خداوند است و از من خواسته است از تو بخواهم که آتش را به او نشان دهى. او زبانهیى از دوزخ را به آن حضرت ارائه داد و پس از آن تا هنگام رحلت هرگز خندان دیده نشدند.[2] پیامبر (ص) فرمودهاند: اگر در این مسجد صد هزار تن یا بیشتر حاضر باشند و مردى از دوزخیان نفسش به آنان برسد، مسجد و هر چه در آن باشد، آتش خواهد گرفت.
روضة الواعظین / ترجمه مهدوى دامغانى، ص: 798
و همان حضرت فرمودهاند: همانا در آتش، مارهایى چون گردن شتران تنومند، وجود دارد که هر بار گزش آنان تا چهل سال سوزش دارد و در آن کژدمهایى به بزرگى استر وجود دارد که درد و سوزش گزش آنان تا چهل سال احساس مىشود.[3] ابن عباس گوید: جهنم را هفت در است و بر هر در، هفتاد هزار کوه است و در هر کوه، هفتاد هزار دره و در هر دره، هفتاد هزار وادى و در هر وادى، هفتاد هزار شق و در هر شقى، هفتاد هزار خانه، و در هر خانه هفتاد هزار مار است که بلندى هر یک به اندازه مسیر سه روز راه است و بلندى نیشهاى آن مارها چون درختان خرماى بلند است. این مارها به سراغ آدمیان دوزخى مىآیند و او را از لبها و پلکهاى چشمش مىگیرند و شروع به کندن تمام گوشتهاى او مىکنند. آدمى، گاه از بیم مىگریزد و در نهرى از نهرهاى دوزخ مىافتد و هفتاد سال در آن سرگردان است.[4] شاعر چنین سروده است:
«پروردگارا! گویى من در قیامت بر پا ایستادهام و هنگامى که نامه عمل خویش را مىخوانم، اشگهایم ریزان است. پروردگار جبار به من مىفرماید: نامه عمل خود را بخوان که اى بنده من! اینک پاداش آنچه را که انجام دادهاى به تو خواهم داد.
اى واى بر من از توقف من در آنجا و از نامه عملم که مصیبتهاى بزرگ را بر من فراهم کرده و بر شمرده است. گناهان گذشته و قدیمى مرا که آنها را از یاد برده و و فراموش کردهام به من مىشناساند. میزان و ترازو براى قضاوت و بررسى نهاده مىشود و براى بندگان خدا، خداوند خود بسندهتر قاضیان است. چهرههایى با رنگ باز و خندانند و چهرههاى دیگرى گریان، روى به آتش دارند.» سخن ما در اینجا به پایان رسید و در آغاز کتاب گفتیم که بسیارى از اخبار و روایات ظاهرش بر خلاف حق و از حشوها به نظر مىرسد و لازم است خواننده در باره آن تأمل و دقت کند و آن را به طریقى که موافق با اصول و دلایل عقلى است توجیه کند و من در این کتاب هر خبرى را که آوردم، هر چند به ظاهر حشو و سست به نظر برسد، به معنى آن آگاه بودهام ولى از شرح و معناى آن از بیم طولانى شدن کتاب خوددارى کردم و سزاوار است که کسى تصور نکند که من حشوى مذهبم و امور را
روضة الواعظین / ترجمه مهدوى دامغانى، ص: 799
با یک دیگر مىآمیزم و خداى را شکر که من مردى محقق هستم و الحمد للَّه رب العالمین.
پایان سپاس و ستایش فراوان خداوند متعال را که به این بنده خود توفیق ترجمه این کتاب را ارزانى داشت.
کمترین بنده درگاه نبوى، محمود مهدوى دامغانى مشهد مقدس رضوى، دوشنبه هفتم ذى حجة الحرام 1407 قمرى، دوازدهم مرداد 1366 خورشیدى و سوم اوت 1987 میلادى[5]
[1] ( 2). به نقل از امالى صدوق، در بحار الانوار، ج 8، صفحات 281 و 284، آمده است.
[2] ( 3). به نقل از امالى صدوق، در بحار الانوار، ج 8، صفحات 281 و 284، آمده است.
[3] ( 1). محجة البیضاء، ج 8 ص 360، م.
[4] ( 2). روایاتى نظیر این در محجة البیضاء، جلد 8، صفحات 353 تا 359، آمده است. م.
[5] فتال نیشابورى، محمد بن احمد، روضة الواعظین / ترجمه مهدوى دامغانى - تهران، چاپ: اول، 1366 ش.